راهنمای سفر به ترکیه (1395) - سفر زمینی به وان

برای استفاده از مطالب جدید به سایتTurktravel.irو کانال تلگرامTRTravel@ و پیج اینستاگرام Turktravel.ir مراجعه بفرمائید .

راهنمای سفر به ترکیه (1395) - سفر زمینی به وان

برای استفاده از مطالب جدید به سایتTurktravel.irو کانال تلگرامTRTravel@ و پیج اینستاگرام Turktravel.ir مراجعه بفرمائید .

راهنمای سفر به ترکیه (1395) - سفر زمینی به وان

سلام
این وبلاگ اطلاعات مفیدی در مورد سفر زمینی به ترکیه با اتومبیل شخصی به شما خواهد داد (بخصوص در مورد مسافرت به وان و از طریق مرز زمینی رازی - کاپی کوی) . در همینجا از کلیه ی دوستانی که بدنبال کسب اطلاعات در مورد پولشویی - قاچاق (طلا، ارز، موارد مخدر، انسان) - اقامت غیر مجاز - پناهندگی و فرار از کشور- اعمال خلاف عرف کشور - خروج غیر قانونی از ایران و چتر بازی ! هستند عذر خواهی میکنم . این وبلاگ از هرگونه پاسخی در این موارد اجتناب و صرفا هدف ارائه اطلاعات در مورد سفر را در دستور کار دارد . برای اطلاع از آخرین اخبار سفر ترکیه و استفاده از تجربیات دوستان ، کانال تلگرام TRTravel@ و پیج اینستاگرام Turktravel.ir را دنبال کنید

آدرس سایت ما http://turktravel.ir

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

برخی از دوستان تا آخرین لحظه قبل از سفر همراه وبلاگ هستند و بعد از آن دیگر ما را فراموش میکنند که از آنها ممنونیم. اما برخی بعد از برگشتن نیز لطفشان شامل حال وبلاگ می شود و تجربیات سفر را در اختیار بقیه دوستان می گذارند. ضمن تشکر ویژه از این عزیزان ، سفر نامه های ارسالی یا خاطرات سفر ، از این به بعد در این قسمت منتشر خواهد شد. روال انتشار به این صورت است که جدیدترین سفرنامه ها در ابتدا قرار می گیرند (شماره 1)  : 

**************************************************************


سفرنامه تصویری ارزروم و ترابزون




سفرنامه خانم فرنوش

21 بهمن 93 بود که شب ساعت 12 از تهران به سمت مرز رازی راه افتادیم. توی راه تقریباً بعد از زنجان بود که بخاطر کولاک و برف شدید مجبور شدیم کنار بزنیم و یه کمی هم استراحت کنیم. بماند که انقدر سرد بود که بخاری جواب نمیداد. ساعت حدود 5 صبح بود که دوباره راه افتادیم. خیلی راحت به شهر خوی رسیدیم و از اونجا هم مسیر مرز رازی رو سوال کردیم و راهنماییمون کردن و خلاصه تو اون هوای بارونی رسیدیم به یه پاسگاه که سربازش گفت که سیستم قطعه و همه دارن برمیگردن، بنظر من برگردین  و بیخودی معطل نشید. قبول نکردیم و به راهمون ادامه دادیم.

وقتی رسیدیم دیدم حق با اون سربازه بود، یه سری منصرف شده بودن و داشتن برمیگشتن. اما من خیلی حیفم میومد که برگردیم، امید داشتم که میتونیم رد بشیم. فکر کنم حدود ساعت 11 اونجا بودیم. به اندازه 200 نفر جمعیت جمع شده بودن، اصلاً باور کردنی نبود. خلاصه بعد از چند ساعت رد شدیم و سوار ون های وان شدیم و رفتیم به سمت هتل. با توجه به اینکه خیلیا به وان سفر کرده بودن هتل ها جا نبود. خوشبختانه شانسی که اوردم من از اینجا هتل فواد رو رزرو کرده بودم، در صورتیکه اصلاً مطمئن نبودم که اونجا میریم، فکر میکردم به موقع میرسیم و فرصت برای گشتن یه هتل خوب خواهیم داشت. همزمان با ما یه خانواده سه نفره وارد هتل شدن و درخواست اتاق کردن ولی جا نبود، با ناامیدی(چون فقط با یه اسم و تاریخ رزرو انجام داده بودم) اسممو دادم و دیدم خوشبختانه سر قولشون بودن و با اینکه هیچ شماره و اطلاعات تماسی از من نداشتن اتاقامونو نگه داشتن. اتفاقا جای خوبی رو هم بهمون دادن. وسایلمونو گذاشتیم و تصمیم گرفتیم یه چرخی بزنیم. ما فقط همون شب و یک روز کامل رو وقت داشتیم بنابراین فقط به فروشگاه دفاکتو و ال سی سر زدیم و هرچی لازم داشتیم خریدیم.

شب اولی که اونجا بودیم همسرم معده درد بدی گرفت و رفتیم سراغ یه داروخونه رو گرفتیم و داشت تعطیل میکرد . خلاصه درد معده رو توضیح دادم و یه قرص گرفتیم و همین امر باعث آشنایی ما با آقای Omer متصدی داروخونه شد. با راهنمایی دوست جدیدمون رفتیم Mevlana Kebab که واقعاً غذاش بینظیر بود، کباب خوشمزه و نون تنوری تازه، دوغ خوشمزه که روش کلی کف داشت و توی کاسه ریخته بودن و باید یا سر میکشیدی یا با قاشق میخوردی، خلاصه به همراه سالاد و تشریفات خاص خودشون. خیلی عالی بود. فرداش رفتیم کلی خرید کردیم و ولی متأسفانه چون همش فکر اینو میکردیم که وقت نداریم اونجوری که باید از خریدمون لذت نبردیم، هرچی که لازم داشتیم یا اینکه قیمتش خوب بود رو سریع به سبد خریدمون اضافه میکردیم. متأسفانه وقت نشد فروشگاه میگروس بریم و به یه فروشگاه دیگه که نرسیده به دفاکتو بود(اسمش یادم نیست) بسنده کردیم و یه خرده شکلات خریدیم.

یکی دوبار به فروشگاه ماوی رفتیم ولی قیمتا بالا بود و آف نخورده بود. تا اینکه صبحی که میخواستیم راه بیفتیم یک ساعت قبلش برای خرید یه پالتو از ماوی وارد مغازه که شدیم از فروشنده پرسیدم که چرا تخفیف نخورده؟ که بهمون گفت اجناس تخفیف خوردمون طبقه بالاست. وقتی وارد طبقه بالا شدیم دیدیم قیمتها برابر با فروشگاههای دفاکتو و ال سی ولی کیفیتا عااااالی، خیلی پشیمون شدیم که چرا زودتر نیومده بودیم. خلاصه سریعا ً یه پالتو، بارونی و چندتا لباس واقعاً شیک از اونجا خریدم که این قیمتاشون به ترتیب 170، 60، 20 لیر بود. اینه که دفعه ی بعد حتماً از ماوی شروع میکنم.

یک ماوی کارت هم بهمون دادن که با خرید چهارنفرمون یه مبلغی تو کارت سیو شده بود که میتونستیم باهاش دوباره خرید کنیم. ولی خب نه وقت چرخ زدن داشتیم و نه اینکه پولشو داشتیم که بذاریم رو مبلغ کارت و خریدمونو انجام بدیم. این شد که دو تا رژ و 6 تا لاک ماوی برداشتیم.

تعجب میکنم از یه سری که تو خاطراتشون نوشته بودن که واسه برگشت به مشکل بر خوردن یا اینکه ماشین سر ساعت مشخصی اومده دنبالشون. من یه کارت داشتم که واسه راننده های مرز بود، شب قبل از حرکت،  از رسپشن خواستم شمارشو برام بگیره و باهاش صحبت کردم و برای ساعت 9 قرار گذاشتم. بعد پشیمون شدیم و دیرتر انداختیم و ازش خواستیم 11 بیاد. خلاصه اومد و با چند نفر دیگه هماهنگ کرده بود راه افتادیم به سمت مرز. برگشتنی ما کمتر از 5 دقیقه از مرز ترکیه خارج شدیم و وارد خاک ایران شدیم.

وقتی به خریدام نگاه کردم دیدم اکثراً سوغاتی بود، این تجربه شد که دفعه بعدی که رفتیم فقط به فکر خودم و همسرم باشم و برای خودمون خرید کنیم.

یادم رفت بگم که روز آخر واسه خریدن یه قرصی که تو ایران نیست به همون داروخانه هم سر زدیم و وقتی Omer ازمون پرسید چطور بود ،گفتیم جای خاصی نداشت و ما هم فرصتشو نداشتیم. ازمون خواست تابستون بریم و مهمونش باشیم تا با هم بریم کنار دریاچه و از خوردن چای در سماور ذغالی لذت ببریم.

در آخر از آقای ضربی تشکر میکنم که با راهنمایی ایشون خیلی راحت کارمون راه افتاد.

سفرنامه خانم نهال. ز

به نام خدا

سفرنامه وان اردیبهشت 94

نهال . ز

از مدتها پیش سفر نامه های وان رو خونده بودم و دوست داشتم یک سفر به وان داشته باشم تا اینکه بهترین فرصت رو سه روز تعطیلی اردیبهشت دیدم . و در عرض دو روز شروع کردم به جمع اوری اطلاعات از وان ( که اینجا جا داره از آقای ضربی به خاطر اطلاعات مفیدشون تشکر کنم.) و خیلی ضربتی تصمیم گرفتیم که دو روز بعد یعنی چهارشنبه 10 اردیبهشت 94 به وان سفر کنیم .

جناب آقای همسر اول می گفت که چون بار اوله با تور بریم ولی نظر من این بود که با ون های لب مرز بریم و یک تجربه هم هست. و تصمیم گرفتیم چون بار اوله بچه ها رو نبریم . خلاصه روز سه شنبه ساعت 2 ظهر از تهران حرکت کردیم به سمت تبریز و چون هنوز هوا روشن بود که به تبریز رسیدیم تصمیم گرفنیم تا خوی بریم تا بیشتر مسیر رو رفته باشیم . شب ساعت 10:30 به خوی رسیدیم و مستقیم به هتل زمرد که یکی از دوستان پیشنهاد داده بودند رفتیم . (هزینه اقامت در این هتل برای دو نفر شبی 120هزار تومان بود ). صبح ساعت 8:30 بعد از صرف صبحانه به سمت مرز رازی راه افتادیم که جاده ای پر پیچ و خم و کمی ناهموار داشت ولی اذیت کننده نبود. بعد از 1 ساعت به مرز رازی رسیدیم و در آنجا در پارکینگ ماشین رو پارک کرده و به سمت کیوسکهای مرز راه افتادیم .(هزینه پارکینگ شبی 6 هزار تومان بود.) از انجایی که به ما گفته بودند پرداخت خروجی در مرزبه صرفه تر از پرداخت آن در تهران است جناب اقای همسر به کیوسک بانک رفت تا عوارض رو پرداخت کند و من هم در صف مهر کردن پاسپورتها رفتم تا در زمان صرفه جویی کنیم و کمی هم اطلاعات از دوستانی که در صف بودند گرفتم جو هم کاملا خانوادگی بود و اکثرا دوستان آذری زبان بودند که به گفته خودشان مرتب به وان رفته و خریدهایشان را از انجا انجام میدادند. بعد از نیم ساعت جناب همسر با فیشها امد و من هم به اول صف رسیده بودم و پاسپورتها رو مهر زدند و وارد صفر مرزی و بعد کیوسکهای مرز ترکیه شدیم و بعد هم بیرون ، ون ها منتظر بودند که ما هم سوار یکی از انها که تقریبا پر شده بود شدیم .(هزینه ون تا وان نفری 20 لیر )جاده رازی تا وان هم کمی ناصاف ولی سر راست بود . بعد از حدود 1 ساعت وارد شهر وان شدیم .ابتدای شهر حالت روستا داشت و هنوز بقایای زلزله را میشد در آن دید . ولی کم کم که جلو میرفتیم خیابان و خانه ها بیشتر به شهر شبیه میشد. ون ما رو در یکی از کوچه پس کوچه ها جلوی دفتر خودشون پیاده کرد و ما هم سر در گم ,ولی با بی زبانی سعی کردیم اول خیابان اصلی را پیدا کنیم. بعد در طی مسیربه چند هتل سر زدیم و قیمت گرفتیم که هتل semiraبه نظر بد نبود و شبی 80 لیر برای اتاق 2 تخته بود ولی ما گفتیم چند تا هتل دیگه هم بپرسیم بعد اگر نبود همین رو اکی کنیم .هتل ماوی تونا هم خوب بود و شبی 100 لیر بود دوباره برگشتیم هتل سمیرا ولی پر شده بود وارد خیابان جمهوریت که شدیم یک هتل به نام آدا پالاس وان بود که رزوشن آن تقریبا به فارسی تسلط داشت برای اتاق دونفره شبی 100 لیر می گفت که با چانه ما شبی 80 لیر گرفتیم . پس از تحویل گرفتن اتاق و کمی استراحت بیرون رفتیم .جای هتل خوب بود و به مراکز خرید دسترسی داشت . ابتدا به صرافی رفتیم و مقداری دلار چنج کردیم .(با توجه به اینکه ساعت وان یک ساعت و نیم از ایران عقب است بعد از آن همه گشتن برای هتل تازه ساعت 1:30 ظهر بود ) ما اول به کینگ برگر  رفتیم تا ناهار بخوریم و کمی انرژی بگیریم غذایی که سفارش دادیم یک پکیج از چند مدل فست فود و سالاد بود . رستوران در تقاطع جمهوریت و کاظم کارا بکیر قرار داشت . بعد از صرف غذا از خیابان کاظم کارا بکیر شروع کردیم به گشتن و از آنجا که  اولویت خرید من لباس مجلسی بود به فروشگاه بروچ رفتیم که لباسهای خوبی داشت و من بالاخره تونستم از اونجا یک لباس مجلسی بخرم . که توی اف قیمتش 295 لیر بود . بعد هم به فروشگاه های دیگه رفتیم و بیشتر قیمت میگرفتیم تا خرید . سپس به هتل برگشته و کمی استراحت کرده و دوباره به کینگ برگر رفتیم و یک پرس فیله سوخاری گرفتیم .با توجه به اینکه در طی روز هله هوله و بستنی سنتی خورده بودیم سیر بودیم . (یک پرس فیله سوخاری 8 لیر). شب با خستگی که داشتیم خوابیدیم و صبح زود به رستوران هتل رفتیم صبحانه هتل بد نبود و شامل تخم مرغ پخته کالباس 2 نوع پنیر و زیتون و چند نوع مربا و شکلات صبحانه بود . بعد از خوردن صبحانه تصمیم گرفتیم امروز رو به خیابان جمهوریت اختصاص بدیم . اکثر برندها هم در این خیابان بودند . ساعت 9:30 بود که مغازه ها در حال باز شدن بودند . اول اقای همسر از یک مغازه یک پیراهن جین خرید بعد به LCW رفتیم که تازه باز شده بود و خلوت بود خلاصه تا نزدیکیهای ظهر در LCW بودیم و کلی خرید کردیم بعد هم به فروشگاه Defactoرفتیم و از انجا هم خریدهای خوبی داشتیم مخصوصا برای بچه ها و آقای همسر(اکثر ایرانی ها از این 2 مغازه عمده خریدهاشون رو انجام میدن ) بعد هم به ماوی رفتیم و از اونجا هم چند تیکه خرید کردیم سپس به یک رستوران رفتیم و دونر کباب پرسی خوردیم سر در این رستوران به فارسی به ایرانی ها خوش امد گفته بود . (قیمت 1 پرس دونر کباب با نوشابه 16 لیر ). سپس به هتل رفتیم و وسایل رو گذاشتیم و گفتیم تا هوا تاریک نشده به دریاچه وان هم سری بزنیم . انتهای خیابان جمهوریت یک پنج راهی بود به نام بش یول که پرسون پرسون ون های اسکله رو پیدا کردیم و سوار شدیم و به سمت اسکله رفتیم تا اسکله حدود 15 تا 20 دقیقه راه بود و هزینه ون نفری 1 و نیم لیر . در طی مسیر خانه های ویلایی و اپارتمانهای جالبی بود و بعضی قسمتها مانند شهرک بود . بعد از پیاده شدن یک مسیری رو پیاده رفتیم تا به اسکله رسیدیم و جای ویژه و خاصی نبود و یک بلوار مانند بود و روبروی دریاچه صندلی گذاشته بودند . بعد از 1 ساعتی نشستن و هله هوله خوردن دوباره همان مسیر رو پیاده تا سر خیابان آمدیم و سوار ون شدیم و دوباره در همان خیابان جمهوریت به فروشگاه ها سر زدیم و این بار به فروشگاه  Koton رفتیم ولی با توجه به اینکه اکثر خریدها رو انجام داده بودیم چیز زیادی از اونجا نخریدیم بیشتر برای بچه ها خرید کردیم . ولی جنسهای خوبی داشت . برای شام به یک رستوران کوچک رفته و ساندویچ کوفته سفارش دادیم که خیلی هم خوشمزه بود.(نفری 6 لیر) بعد هم به هتل رفتیم و وسایل رو جمع کردیم و خوابیدیم و صبح ساعت 8 بعد از خوردن صبحانه به پاتوق ون ها ( همان جایی که پیاده شده بودیم ) رفتیم ولی فقط 4 نفر مسافر بود و تا ساعت 10:30 معطل شدیم تا یک ون امد و 5 نفر رو هم از دم در هتل هاشون سوار کردیم . بعد از پر شدن ون به سمت مرز رازی حرکت کردیم و اولین مسافرهایی بودیم که از مرز رد شدیم و خیلی راحت بدون اینکه ساکها رو بگردند به خاک ایران وارد شدیم و سوار ماشین خودمان شدیم و به سمت تهران حرکت کردیم .

در پایان باید بگم که مردم وان انسانهای بسیار خونگرم و خوش برخوردی بودند و اکثر مردم مسلمان هستند . در شهر و مکانهای عمومی نوشیدن مشروبات الکلی جرم هست ولی فروشگاه ها این نوشیدنی ها رو برای فروش دارند .


1

سفرنامه ارسالی آقای "هادی ص"

با سلام خدمت دوست عزیز اقای رضا وخوانندگان گرامی،

همانطور که قول داده بودم میخام متخصر و مفید چند نکته در مورد خرید در شهر وان خدمتتون عرض کنم،اول اینکه بنده توسط توری که توسط یکی از دوستان تدارک دیده شده بود عازم سفر شدم و در نحوه مسافرت و شرایط اون هیچگونه دخالتی نداشتم،طریقه مسافرت ما حرکت از شهر زنجان به سمت خوی با اتوبوس بود،بعد از صرف صبحانه تو یکی از هتلهای خوی ماشینهای حمل ترکی که بین وان و خوی حرکت میکنن و بهشون دولموش میگفتند،ما رو سوار کردند،در مرز رازی خیلی علاف شدیم،حدود دویست نفر ایرانی منتظر ورود به ترکیه بودند که ازدحام و شلوغی آن باعث اتلاف دوساعته وقتمون در مرز شد،در ضمن حضور فراوان باربرهای ترک در مرز که خیلی هم مزاحمت ایجاد میکردند به چشم میومد، اولین و مهمترین نکته برای دوستان اینه که پاسپورت اشتباهی نیارین.یا پانچ شده و از تاریخ اعتبار آن مطمعن شوید.(یکی از دوتان پاسپورت پانچ شده و اشتباهی آورده بود و یک روز موند تا پاسپورتش برسه).بعد از مرز تا شهر وان یه راه حدودا یک ساعته بود که بعد از رسیدن به شهر در هتل royal berk مستقر شدیم،هتل مورد نظر یک هتل متوسط به بالا بود که صبحانه های محشری داشت،خوبی دیگه هتل نزدیکی اون به بازار خرید بود که باعث میشد در وقت صرفه جویی بشه،درضمن قیمت عادی هتل فوق بالای هشتاد لیره بود که ما از طریق شرکت حملی بین شهری خوی-وان تونستیم با چهل و پنج لیره رزروش کنیم....در کل به جز قطعی هر از گاهی اینترنتش،سایر خدماتش خوب بود. غروب روز اول رو به گردش تو مغازهای مختلف اختصاص دادم و خریدم رو از روز دوم شروع کردم،به نظر حقیر فروشگاههایی که قیمت مناسب به نسبت جنس عالی داشتند عبارت بودند از lcwaikiki ,defacto, من خرید عمده ام رو از lcwaikiki انجام دادم،از دوستان تعریف فروشگاه  koton رو هم شنیدم که خودم موفق نشدم ببینمش ، درضمن مارکهای معروف دیگه مثل پولو،پیر گاردین،ماوی،سارای و....هم موجود بود که قیمتهاشون خیلی بالاتر از بقیه بود حتی با تخفیف های عمده ای که داده بودند.بنده هیچ تعصبی رو این مارکها ندارم.ممکنه مارکهای بهتر با شرایط بهتر هم موجود باشه که بنده بیخبرم....توصیه میکنم دنبال خرید کفش نباشین که قیمتهاش بالا هست،البته کسایی که سایز پاهای پایین یا بالا دارند میتونند شانس خودشون رو در پیدا کردن کفشهای با تخفیفهای بالا امتحان کنند،چون خیلی از کفشهای تک سایز رو با تخفیف بالا مشاهده کردم.البته تو لباس و کاپشن هم همچین شانسهایی رو دارا هستین.در ضمن من زیاد دنبال خرید کفش نبودم.نکته دیگه اینکه همانطور که اقا رضا توصیه کردند با خودتون دلار ببرین نه لیره،همه پولتون رو هم یک دفعه چنج نکنید...اگه از مغازهای معروف بالای 50 tl خرید کنید میتونید دلارتون رو با قیمت بالاتر از صرافی در خود مغازه چنج کنید که معمولا چند لیر بیشتر گیرتون میاد،البته اول از فروشنده بپرسید که همچین خدماتی دارند یا نه،از اولین مغازه خرید نکنید،تجربه شخصی بنده این هست که حتی الامکان در تعداد کم برید برای خرید،مثلا دو یا سه نفری،تعداد بیشتر باعث میشه که جمع کردن گروه سخت بشه،البته بنده با خانومها هم توصیه نمیکنم برید خرید،جنسهای خانومها با اقایون خیلی متفاوته،جاهاشون هم جداست و جمع کردن خانومها هم سختتر)با عرض معذرت از خانومها(،اکثر مغازها به این شکل هست که اجناس مردانه در طبقات بالاتر یا زیرزمین هست،چانه زدن فراموش نشه،درخواست برگه تخفیف یا درخواست کاغذ کادو هم میتونین بکنین اما همه مغازه ها نمیدند....تمامی مغازه ها کارکنان مهربانی دارند که خیلی میتونند کمکتون کنند،کافیه کمی باهاشون گرم بگیرید.دونستن زبان ترکی خیلی کمکتون میکنه،اما اگه نمیدونید هم نگران نباشید،اکثرا اعداد فارسی رو بلد هستند،اکثر اهالی کرد هستند اما اینجور که من فهمیدم کردیشون با کردی ایران خیلی متفاوته،دانستن چند جمله یا کلمه ترکی مثل سلام و تشکر و پرسیدن قیمت و اندازه سایز و رنگ و.... خیلی کمکتون میکنه.یادتون باشه تعداد مغازه ها خیلی زیاده و شما هم دوست دارین همشون رو بگردید و همه اجناس رو ببینید اما در دو یا سه روز وقت نمکنید،زیاد هم بگردید قاطی میکنید،جنسهایی که این فصل سال اکثرا زمستانه یا بهاره هستند، ،یادتون باشه وان برای خرید البسه مناسبه،نه برای چیزهای دیگر،مردمش مسلمان،مهربان،ساده و دوست داشتنی هستند.

اوضاع امنیتی شهر کمی خطرناک بود،من کلی نیروی پلیس با ماشین آب پاش و نفربر،داخل شهر دیدم ،حتی یکی از دوستان گفت که تو مغازه ای بوده و صدای تیر شنیده که برای دقایقی در مغازه رو قفل کرده بودند از ترس،اما از نظر دزدی و یا گدایی من چیز خاصی مشاهده نکردم.ساعت کاری مغازه ها اکثرا از 9 یا 9.15  صبح شروع میشه،سعی کنید طوری برنامه ریزی کنید که جزو اولین نفرات عبوری از مرز باشین تا روز اولتون رو از دست ندین،ساعت ترکیه در حال حاضر یک و نیم ساعت از ایران عقبتر هست.اگر از مرز رازی استفاده میکنید یادتون باشه که ساعت سه و نیم مرز بسته میشه،برای اینکه به موقع به مرز برسید و ازش عبور کنید باید حداقل حدود ساعت 12 از وان راه بیوفتین،در عمل روز اخر رو از دست میدین یه جورایی،ما که سه روزه رفته بودیم عملا یک روز کامل و دو روز خیلی ناقص در اختیار داشتیم،به نظرم حداقل سفرتون رو چهار روزه در نظر بگیرین تا وقت کم نیارین،بنده خودم جزو قشر متوسط هستم،رقمی که برای خرید در نظر گرفته بودم فقط برای خرید خودم بود،اما هم خیلی چیزها که میخاستم ،نشد بخرم و هم اینکه برای فامیل و اشناها هم نتونستم چیزی بخرم،پس سعی کنین با جیب پر برید خرید تا پشیمون نشید که چرا پول کم آوردین،سوغاتی قابل ذکر شهر باقلوا هست،یه چایی هم میاوردن برای مشتری ها که اسمش کوش بورنو بود و بسیار گوارا،عین چای ترش بود،البته چای ایرانی و شکر محصول عمده باربرهای ترک هست،کلا آب و برق و چای و شکر و قند نایاب و با ارزش هست،غذاهاشون هم خیلی خوشمزه و لذیذه،اگه از صبحانه هتل استفاده میکنین،روغن ارده(کنجد) که ترکی بهش Tahin میگن و دوشاب انگور رو حتما تست کنید،کاری میکنه که تا غروب گشنتون نشه،البته به شدت تشنتون میکنه،اما فوق العاده مقوی و سنگینه....به نظر بنده به هیچکس قول خرید جنسی رو ندید،پیدا کردن سلیقه دیگران و سایز اندامشون اونم از راه دور خیلی سخته.مگه اینکه جنسهای بدون سایز باشه.یکی از دوستان دوتا کت و شلوار برای پدرش گرفت که هردو سایزش نخورد بهشون..یادتون باشه شما برای خرید اومدین به شهر وان،رفتن به سمت چیزهای متفرقه هم وقتتون رو میگیره،هم حواستون رو پرت میکنه و هم اینکه پول با ارزشتون هدر میره....ما قرار بود برای گردش به یک قلعه اطراف شهر و همچنین دریاچه وان سر بزنیم اما از بس دنبال خرید بودیم وقت نشد.

در آخر یه اتفاقی افتاد واسمون که  جالبه واستون بگم،دوستم از یکی از مغازه ها کلی جنس خرید و اومد حساب کنه،با فروشنده گرم صحبت و چونه زدن شدیم که یه دفعه دیدیم اجناس نیست،در حالی که ما پول رو پرداخت کرده بودیم،با نگاه به دوربین متوجه شدیم که هموطن دیگه ای اجناس ما رو به اشتباه برداشته،البته ما اول فکر میکردیم عمدی بوده،بعد از کلی معطلی و صحبت و گشتن تو خیابونها و علافی راضی شدند که پول ما رو پس بدهند،خیلی حالمون گرفته شد.فردای همون روز و ساعتی قبل از حرکت به سمت ایران یکی از دوستان هموطن ایرانی رو تو خیابون دید و بهش موضوع رو گفت،ایشون هم وقتی فهمید که اشتباهی اجناس ما رو برداشته،اجناس رو پس داد،ما هم بردیمشون مغازه و پولی که پس گرفته بودیم رو دادیم و اجناس رو برداشتیم،این جریان خیلی فروشنده رو خوشحال کرد و گفت که سه روز برای من کسر حقوق زده بودند که خدارو شکر کنسل شد.نحوه تعامل و همکاری فروشنده که اشتباه غیر عمد خودش رو پذیرفت و همچنین هموطن ایرانیمون و دوست خودم که جنسها رو براحتی برگردوند خیلی روی بنده اثر گذاشت.امیدوارم تمامی ایرانی ها همچین خاطره ای رو برای دیگران بر جا بذارن.

شاد باشید......


2

                                                       سفرنامه آقای مجید دانیالی

ساعت 3 بعدازظهر دوشنبه 20 بهمن بود که از تهران حرکت کردیم و مستقیم به طرف خوی رفتیم از قبل مهمانسرای جهانگردی رو برای اقامت شبانه انتخاب و رزرو کرده بودیم . ساعت 11:30 شب رسیدم خوی و اقامت خوبی داشتیم . متاسفانه علی رغم توصیه های آقای ضربی صبح روز بعد بجای اینکه مستقیم بطرف مرز رازی بریم، رفتیم ترمینال خوی و آنها هم نامردی نکردن هر بلایی که می تونستن سر ما آوردن. اول قرار بود ماشین سواری بهمون بدن دربستی نفری 50هزار تومن کلا 200 هزارت. بعد از کلی فیلم بازی کردن و بازی در آوردن ما رو سوار ون کردن و به زور تونستم مابالتفاوت پول را بگیریم ( ون نفری 40 هزار تومان بود ) بگذریم،! رسیدیم مرز رازی ساعت 10:40 (روز 21 بهمن ) بود چشمتون روز بد رو نبینه ، . ساعت 2 بود که از داخل کانکس ایران خارج شدیم و مهر خروج رو پاسپورت زده شد وارد خاک ترکیه شدیم . برق نبود بدون نظم و بهم ریخته ولی معلوم بود دارن کار می کنن پاسپورتهارو از ما می گرفتن و می بردن جایی نمی دونم کجا بود مهر می زدن و میاوردن تقسیم می کردن. بالاخره ساعت 3:30 بود که پاسپورتمون رو گرفتیم . دیدیم ماشینی که ما رو آورده توی صف ماشین ها ؛ ته صف وایستاده و کلی مونده تا نوبتش بشه بیاد داخل خاک ترکیه و هنوز پاسپورتش رو هم برای مهر نداده به مامور مرزی ترکیه این بود که بیخیال ماشین ، راننده و پولی که بهش داده بودیم شدیم و رفتیم درب ورودی مرز و سوار ون شدیم و 20 لیر دادیم رفتیم وان .... ( همون کاری که از قبل توی وبلاگ بهمون گفته شده بود )

ون  به راهنمایی یکی از همسفرامون ما را برد دم هتل ساردور( SARDUR) توی خیابان کاظم کارا ؛ چون حسابی خسته بودیم حال رفتن و دنبال هتل گشتن رو اصلا نداشتیم . ما هم همراهشون همراه شدیم . ولی تنها برای یک شب جا داشت برای 3 نفر شبی 150 لیر کارت اتاق رو گرفتیم و رفتیم برای استراحت ؛ هتل بدی نبود ولی اندکی سرد بود و بچه ها ناراحت بودن. نمی دونم ساعت چند بود ولی هوا حسابی تاریک شده بود که از هتل زدیم بیرون دیدیم دست چپ نزدیک خودمون هتل الیت ورد قرار داره قرار گذاشتیم فردا صبح برای رزرو این هتل اقدام کنیم . خوب کمی گشت زدیم و مغازهای زیادی که تا خیابان جمهوریت و اطراف آن را دیدیم . و به هتل برگشتیم.

هتل الیت هتل خوبی بود مثل هتلهای 5 ستاره استانبول ولی به 5 ستاره های آنتالیا یا کوش آداسی نمی رسه ولی گرم و مجهز و تمیز بود . شبی هم 300 لیر ناقابل!!

از خرید کردن نمی دونم چی بنویسم . فقط می دونم که تمام چمدانهای که برده بودیم پر شد و برای بستن دربشون مجبور شدم با پا برم روش تا یه نفر دیگر قفل آنهارو ببنده. سه روز آنجا بودیم و در این سه روز صبح و بعدازظهر با خیال راحت در حال خرید پوشاک بودن. روز پنج شنبه من شهر رو گشتم و دنبال وسایل باغبانی بودم مثل دور کننده پرنده Bird Away ، قیچی های هرس خوب و ... اما خبری نبود تو استانبول دیده بودم اما اینجا پیدا نکردم بهر حال بدون ماشین هم خیلی سخت بود انشالله دفعه بعد که با ماشین رفتم

عصر پنج شنبه از پذیرش هتل خواستم که برامون ماشین بگیره برای 8 صبح جمعه که ما رو بیاره خوی ؛ قبل از ساعت 8 صبح روز جمعه، لابی هتل بودیم و اتاقها را تحویل دادیم اما خبری از ماشین نبود . همون موقع زنگ زد و 5 دقیقه بعد ماشین اومد دم هتل و سوار شدیم . دیدیم ماشین تا مرز میره و خوی نمیره با تجربه ای که از موقع آمدن داشتیم سخت نگرفتیم و گفتم از لب مرز ماشین می گیریم و می ریم خوی و آنجا دیگه معطل عبور ماشین نخواهیم بود . همین کار رو هم کردیم . با زمانی که راننده برای مراجعه به سایر هتلها تلف کرد ساعت 9:30 رسیدیم . مرز رازی شلوغ بود اما نه مثل آمدن اندکی صف ایستادیم نمی دونم چی شد که یک مرتبه تصمیم گرفتن سریع کار همه رو راه بندازن تند تند وارد کانکس می شدیم و مامور نظامی مرز و مامور گمرک هم تند تند مهر را روی پاسپورتها می کوبیدن و از در دیگه خارج می شدیم ده دقیقه ای زمان برد همه مون کارمون ردیف شد و آماده رفتن شدیم. همین که از پله های جلوی کانکس پائین اومدیم و وارد محوطه شدیم دیدیم یک ون داره مسافر سوار می کنه ، پرسیدم خوی میری گفت اره چند نفری گفتم سه نفر گفت سوار شید. گویا یک گروه ده نفره قبل از ما را سوار کرده و سه نفر جا داشت.   سرویس کارکنان گمرک رازی بود و داشت برمی گشت خوی  شانس آوردیم و خیلی راحت برگشتیم خوی و ما رو برد ترمینال و جوی ماشین ما رو پیاده کرد و نفری 8 هزار تومان هم از ما گرفت. اولش موقع رفتن به وان خیلی برامون سخت بود و خیلی اذیت شدیم ولی آخرش یعنی برگشتن فوق العاده راحت بود . خوبی و راحتی در وان و موقع برگشت ؛ تمام سختی های رفتن رو از یاد ما برد و مجددا حتما خواهم رفت اما این بار حتما به توصیه های نویسنده این وبلاگ توجه و رعایت می کنم.

 

 

 

3


سفر نامه حمید آقا از قزوین(بخش اول)

بنام خدا

بالاخره انتظارات به سر رسید و پس از سه ماه تحقیق در مورد مسافرت به وان و دو بار جابجایی زمان مسافرت من به همراه همسر و دختر چهار ساله ام بر اساس قرار قبلی بین خودمون ساعت 13:30 دقیقه روز دوشنبه 13/11/93 از شهر قزوین با ماشین به مقصد خوی حرکت کردیم.لازمه بگم که تو این سه ماه ما کامل سایت آقای ضربی رو خونده بودیم و چند تا سئوال پرسیده بودیم و با یاد گرفتن خیلی چیزها از تو سایت با آگاهی فراوان(هر لحظه دعاگوی بانی سایت بودیم) و با خیال راحت به سفر میرفتیم.روز قبل هم با دفتر سیما سفر خوی تماس گرفته و برای سه شنبه صبح صندلی رزرو کرده بودم.

بهرحال پس از 8 ساعت رانندگی و عبور از شهرهای زنجان،تبریز و مرند، ساعت حدودا نزدیک 11 شب به شهر خوی رسیدیم.پس از رسیدن به خوی با اینکه دو ،سه تا آشنا تو این شهر داشتیم و مداوم سراغمون رو میگیرفتن(بخاطر راحتی اونها و خودمون ترجیح دادم برم هتل)واسه چند ساعت موندن به هتل ثمین (که درکنار ترمینال خوی بود)رفتیم که 180000 تومن(کرایه یه روز کامل) میخاست که برای چند ساعت زورم میومد بدم.خلاصه از رزروشن خواستم 80000 بده که اونم قبول نکرد و نهایتا تصمیم گرفتم به مسافرخونه بریم و چند ساعت بخابیم.دو تا مسافرخونه بود که پارکینگ نداشت و زیاد دلچسب نیود، تصمیم گرفتم که به هتل ثمین برگردم که تو پرس و جو از محلی ها یکی بهم پیشنهاد کرد به خانه معلم در خیابان شریعتی برم و گفت که اگه جا خالی داشته باشه غیر معلم ها رو پذیرش میکنه که منم سریعا رفتم اونجا و خوشبختانه جا هم داشت و تمیز بود و ضمنا پارکینگ هم داشت و با هزینه کم شبی 30000 تومن بهمون جا داد.

پس از جابجایی ،رفتیم و چرخی در شهر خوی زدیم و نکته جالب اینکه شبها تو خیابون شریعتی جگرکی ها با ذغال و منقل بساط میکنن که مشتری زیادی هم داشتن که ما هم شام رو جگر خوردیم و برگشتیم و به امید یه مسافرت خوب در فردا به خواب رفتیم.

صبح فردا ساعت 8 بعد از تحویل اتاق به سمت ترمینال خوی حرکت کردیم و پس از ورود به پارکینگ و تحویل ماشین و گرفتن قبض وارد محوطه داخلی ترمینال خوی شده و به دفتر سیما سفر مراجعه کردم.پس از تحویل پاسپورتها متصدی ثبت ازمون خواست منتظر بشیم .یه کم نگران شدم که نکنه زیاد معطل شیم که متصدی گفتش ون تا ساعت نه حرکت میکنه و همینطور هم شد و ده دقیقه به نه صدا کردند تا به سمت ون بریم و ساکها رو بزاریم عقب.خلاصه بعد از جا زدن ساکها و پرداخت کرایه(نفری 40000 تومن) به سمت مرز رازی حرکت کردیم.

مسیر خوی به رازی پر و پیچ و خم تر از اونی بود که فکر میکردم و تو طول مسیر باب صحبت با همسفرهامون باز شد و اکثرا چند باری رفته بودن ولی نصف من هم اطلاعات نداشتن و از اطلاعاتی که من بواسطه مطالب این سایت داشتم حیرت زده بودن که بهشون گفتم که من اینا رو از تو سایت آقای ضربی خوندم و تشویقشون کردم سری به سایت بزنن.

ماشینی که باهاش به وان میرفتیم یه ون بنز بود که رانندش یه جوون حدودا سی ساله ترکیه ای بنام داوود بود. بعد از حدود 55 کیلومتر به شهر قطور رسیدیم که بعد از سوخت کیری تو جایگاه نرده ای و مضحک قطور پس از حدود یک ساعت به مرز زاری رسیدیم.مرزی که تا بحال عکساشو از تو سایت دیده بودم و دیدن از نزدیکش برام جالب بود.

اولش پیش خودم فکر میکردم که چون وسط هفته است و فصل سرد سال هستش باید مرز خلوت باشه ولی اشتباه فکر میکردم مرز پر از آدم بود ولی اصلا قیافشون به مسافر نمیخورد.وقتی پرس و جو کردم فهمیدم که از بدشانسی ما امروز روز معافیت گمرکیه (روزهای یک شنبه و سه شنبه روز معافیته ) و اهالی اطراف مرز (عمدتا آذربایجانیها که نزدیک مرز سکونت دارند)هر کی هر چقدر آدم میتونه میاره (از پیرمرد پیرزن 100 ساله تا بچه های شیرخواره) و پاسپورتشونو به دلالهای مرز میدن تا باهاش کالای بدون گمرکی(عمدتا شکر و سیگار) بیارن و در ازای اون به سرپرست اون خانواده یا کسی که اونها رو آورده و لیدرشونه پول میدن.همینکه وارد کانتینر شدیم با صف شلوغی مواجه شدیم و تو یه ردیف صف وایسادیم که ناگهان با ورود محلی ها صف از حالت یه ردیفی درومد و بیست لایه شد و یه لحظه به ته صف افتادیم و در مقابل اون همه جمعیت و گروه حرفمون هم پیش نرفت.متاسفانه امکانات مرز ضعیفه و فقط یه لاین خروجی داشت که جوابگوی اون حجم عظیم متقاضی خروج نبود.

خلاصه پس از تحمل حدود یک ساعت و نیم فشار و ازدحام و نفس کشیدن تو یه کانتینر که حدود 200 نفر آدم توش بود(واقعا انقدر اکسیژن کم بود که حس خفگی به آدم دست میداد و دختر کوچولوم واقعا اذیت شد.) نوبتم رسید و کاراهای خروجی انجام شد و وارد مرزبانی ترکیه شدیم.وقتی وارد اتاق کنترل و زدن مهر خروجی ترکیه شدیم بازم همون وضعیت مرزبانی ایران رو داشت و یه لاین و ازدحام نفرات که واقعا دیگه تحملشو نداشتم بهرحال همینکه ناامیدانه وارد صف شدیم داوود راننده ترکیه ای ون سیما سفر اومد و پاسپورت همه مسافرای ون رو گرفت و بدون نوبت داد مهر ورود به ترکیه زدن که خیلی خوشحال شدیم و به سمت ماشین جهت خروج رفتیم.راننده ون گفت تو ماشین بمونید تا کارامو انجام بدم بیام. مشغول جاگذاری ساکها تو ون بودیم که ناگهان صدای بگو مگوی و دعوا از سمت ون های خارج از مرز اومد که نمیدونم دلال بودن یا راننده.اولش دو سه نفر بودن که همینجور تصاعدی زیاد شدن و یهو نزدیک 50 نفر آدم شروع به کتک کاری کردن و بی هیچ ملاحظه ای و با هر چی دم دستشون بود تو سروکله همدیگه میزدن و نه کسی سوا میکرد و نه پلیس مرزبانی ترکیه (نفرات پلیس سمت ترکیه واقعا کم بودن)دخالت میکرد.بهرحال مثل گردباد بهم میپیچیدن و زیادتر میشدن که گروهی که ضعیفتر بودن به سمت مرز ایران فرار کردن و گروه قویتر هم دنبالشون رفتن که از کنار ما رد شدن که صحنه ترسناکی بود و من محکم دخترمو بغل کردم و رفتم کنار تا وسط دعواشون گیر نکنیم.

بهرحال مرز دو طرف رو بستن و راننده ما اومد سریع نشستیم تو ون و وارد جاده وان شدیم.وقتی وارد جاده وان شدیم یه حس خوبی رو بعد از گذروندن اون دو ساعت و نیم پر از تنش و استرس پیدا کردم.جاده وان نسبتا پهن هستش و واقعا خلوته و راه هموارتری نسبت به جاده خوی به مرز رازی داره.ون ما داشت به سمت وان حرکت میکرد و منم بیشتر از هر چیزی مجذوب برف زیادی بودم که درست بعد از مرز ایران روی دامنه های اونجا وجود داشت در حالیکه درست چند کیلومتر عقبتر هیچ اثری از برف وجود نداشت.

ون تو جاده زیبا و برفی مرز کاپیکوی به وان در حال حرکت بود و من در حالیکه به موزیک ترکی گوش میدادم به مناظر اطراف نگاه کرده و لذت میبردم.دو آبادی نسبتا بزرگی که تو مسیر از اونجا رد شدیم اولش "سارای" و بعدش "اوزلب" بود و بعد از اونها دریاچه کوچیکی که بعد از اوزلب بود واقعا منظره زیبایی داشت و بعد از حدود سی الی چهل کیلومتر بعد از دریاچه(ساعت 13:30 به وقت ایران و 12 به وقت وان) به شهر وان رسیدیم.اولش حاشیه شهر مناظر زیبایی مثل همه شهرهای دیگه نداره ولی با ورود به مرکز شهر و دیدن مراکز فروش و جنب و جوش موجود حس خوبی به آدم دست میده....

 

سفر نامه حمید آقا از قزوین(بخش دوم


بنام خدا

قبل از رفتن به وان و با مطالعه سایت تصمیم گرفتم به هتل آکدامار برم و اگه موفق نشدم تخفیف خوبی بگیرم به هتل فواد یا یاقوت برم.توی ون ما یه مرد مودب و جاافتاده ترک بود که بهمون پیشنهاد کرد به هتل رویال برک بریم و حتی با اونجا تماس هم گرفت که گفتن قیمت آخرشون تو اتاق دو تخته شبی 140 لیره که وقتی من قبول نکردم نصف مسافرا( که هتلی رزرو نکرده بودن) با توجه به اطلاعات کامل من اونها هم قبول نکردن. بعد از رسیدن به وان راننده ما رو جلوی دفتر شرکت حمل و نقل پیاده کرد که با درخواست ما جهت بردن به هتل ناچار شد به سمت هتل بره و با توجه به اطلاعاتی که داشتم شش نفر از همسفرها با من اومدن و چند نفری هم که رزرو کرده بودن و چند نفری هم دنبال هتل ارزون ،به هتل تهران (شبی 50لیربا صبحانه)و میوان(شبی 50 لیر با صبحانه نهار شام) رفتند.

بهرحال ون ما رو جلوی هتل آکدامار پیاده کرد و ما چمدون به دست وارد هتل آکدامار شدیم و به سمت رزروشن رفتیم و پس از سلام علیک قیمت برای اتاق دو تخته شبی 160 لیر خواستن که با اونی که تو سایت خونده بودیم فرق میکرد.خلاصه چونه زنی رو شروع کردم و من حاضر شدم تا 90 لیر بدم  ولی اونا آخرین قیمتو از 120 لیر کمتر نیومدن و منم ترجیح دادم به هتل فواد برم.خلاصه با اون همراهامون که اومده بودن به هتل فواد که تو نزدیکی آکدامار بود رفتیم و اونجا هم اولش گفتن برای اتاق دو تخته شبی 120 لیر که با چونه زدن و اعلام اینکه دوست آقای ضربی هستیم و اون مارو فرستاده شبی 80 لیر تموم کردیم و پاسپورتها رو داده و چمدون به دست راهی اتاقهامون شدیم.

بعد از یه استراحت کوتاه و جاگذاری وسایلمون برای تبدیل دلار به لیر ،خوردن نهار و بررسی اولیه مراکز خرید و خیابونها و موقعیت هتل تو خیابونا از هتل خارج شدیم.نکته جالبی که میشه بهش اشاره کرد وفور غذاخوری در قالب کبابی ها و فست فود ها بود که برام جالب بود ضمنا دم در هتل هم دو تا پاساژ بود که راسته موبایل فروشی بود و جوونای زیادی اطراف اونها میچرخیدن که حس و هواش شبیه پاساژ علاالدین تهران بود.با توجه به خوندن مطالب سایت برای تبدیل دلار به لیر به خیابان جمهوریت رفتم.نرخ تبدیل تو صرافی ها 2.37 بود صرافی اول بالاتر نخرید و صرافی دوم 2.38 ولی تو صرافی سوم تقریبا روبری ال سی بود 2.39 دادیم(دیگه بالاتر نمیرفتن).پس از تبدیل پول و گشت و گذار اولیه یکی از غذاخوری ها رو انتخاب کردیم و برای خوردن دونر کباب سفارش دادیم که از شانس ما تموم شده بود و بجای اون کفته کباب(شبیه کباب تابه ای خودمون بود) سفارش دادیم که وقتی آوردن دیدیم که غذای خوبیه و ضمنا یه حسنی که غذاهای ترک دارن استفاده درست و بجا از ادویه هستش که واقعا تو طعم غذاها تاثیر میزاره.

بعد از خوردن نهار(البته به عصرونه میخورد) وارد خیابان کاظم کارا شدیم و اولین مرکز فروشی که رفتیم viar  بودش که خیلی بزرگ بود و اجناسش (صرفنظر از کیفیت) واقعا ارزون بود ضمنا برای همه جور سلیقه ای لباس داشت.همسرم کاملا سرگرم بررسی و ارزیابی بود و من هم برای اون نقش نگهدارنده دختر کوچولوم و محاسبه کننده لیر به ریال رو ایفا میکردم. بعد از یه خرید مختصر از viar تقریبا روبرومون فروشگاه radio park قرار داشت که اونجا هم لباسهای خوب و به قیمتی داشت که یه سری هم اونجا زدیم و چند تا تیکه لباس هم اونجا خریدیم وبعد خواستیم به defacto  بریم که  با توجه به تاریکی هوا و خستگی ناشی از روز پر چالشمون تصمیم گرفتیم برای استراحت  به هتل بریم و بقیه کارها رو به فردا موکول کنیم.

صبح چهارشنبه 15 بهمن بعد از یه خواب سنگین ناشی از خستگی دیروز از خواب بلند شدیم و بعد از دوش گرفتن و پوشیدن لباس به رستوران هتل جهت خوردن صبحانه رفتیم.صبحونش بد نبود و تقریبا تو سلف ارائه شده بصورت منو آزاد انواع مرباها،کره،لبنیات،تخم مرغ،آش تند،کالباس،شکلات و ... ارائه شده بود.بعد از خوردن صبحانه آماده رفتن به خیابون شدیم و برای شروع اول به شعبه defacto  رفتیم.اجناسش خوب و تکمیل بود و حسنی که داره(البته اکثر فروشگاه ها دارن) قسمتهای لباس کودک و آقایان و خانمها تو طبقات مجزا ارائه میشن.بعد از یه گشت و گذار حسابی تو دفاکتو و خرید چند تیکه لباس برای خودم و همسرم و ملیکا کوچولوم تصمیم به رفتن به  lcwikiki گرفتیم ولی سر راهمون دوباره به viar  رفتیم و یه کمی لباس سوغاتی گرفتیم از جمله یه پالتوی خوب که تو تخفیف 24 لیر(32000 تومان) میفروختن که واسه خواهرم خریدم بعد از اون سری هم به فروشگاه وان پارک زدیم که زیاد به دلمون نچسبید و با توجه به سنگینی لباسهای خریدمون به هتل برگشتیم و یه نفسی تازه کردیم و به خیابون جمهوریت برگشتیم.

قبل از رسیدن به ال سی وارد فروشگاه mavi شدیم و واقعا اجناس ماوی با کیفیت و زیبا هستن ولی قیمتشون به نسبت بقیه جاها بیشتره و ما قصد داشتیم برای همسرم یه شلوار و پالتو از ماوی بگیریم که ترجیح دادیم یه شلوار بگیریم که با توجه به تخفیف های محدود ماوی یه شلوار جین به قیمت 70 لیر(صدهزار تومن) گرفتیم و برای خرید پالتو فعلا دست نگه داشتیم.

بعد از خروج از ماوی دیدیم که یواش یواش برف شروع به باریدن کرد و از یه طرف خوشحال از دیدن بارش برف(امسال ایران برف ندیدیم که) و از یه طرف هم مضطرب شدم نکنه برف شدید بیاد و راه ها بسته بشه و اینجا زمین گیر بشیم.خلاصه از همسرم خواستم یه کم با احتیاط تر خرید کنیم تا یه وقت اگه اینجا زمین گیر شدیم بی پول نشیم.(هر چند دور از چشم همسرم 200 دلار برای همچین وقتا یا خدای نکرده اتفاق غیر قابل پیش بینی پنهون کرده بودم).

در حال حرکت به سمت ال سی بودیم که دخترم با دیدن غذاخوریها شروع به نق زدن کرد و خواست که به رستوران بریم و با توجه به اینکه ساعت هم نزدیک دو بود تصمیم گرفتیم به رستوران بریم که بعد از کمی گشت و گذار و جستجو تو رستورانها یکی رو انتخاب کردیم و سفارش دونر کباب دادیم.بعد از مدتی دونر ها رو آوردند و واقعا هم خوشمزه بود و حسابی خوردیم و انرژی گرفتیم(جای همه دوستان خالی)

بعد از خروج از رستوران و ورود به خیابون با بارش تند تر و درشت تر برف مواجه شدم و یه کم مضطرب تر شدم.با کمی پیاده روی به فروشگاه lcwikiki  رسیدیم.با تعریفهایی که شنیده بودم توقع جای بزرگتر و شیکتری رو داشتم ولی یه کم کمتر از انتظارم بود.متاسفانه دخترم خوابش گرفته بود و تصمیم گرفتیم من یه گوشه بنشینم و خانمم خرید کنه که نهایتا منم یه گوشه گیرآوردم و نشستم ولی دلم طاقت نمیاورد و بعضا بچه تو بغل بلند میشدم و تو لباسهای مردونه چرخی میزدم.درنهایت قسمت من از گشت و گذار دو ساعته تو ال سی یه کفش زمستونی و دخترم هم یه کفش و مقداری هم لباس برای دخترم و خانمم خریدیم.

بعد از خروج از ال سی عازم هتل شدیم و وسایلهایی که خریدیم رو تو اتاق هتل گذاشتیم و بعد از کمی استراحت واسه خرید تصمیم به رفتن به میگروس گرفتیم.هوا تاریک شده بود و ما سر خیابون اومدیم و آدرس میگروس رو پرسیدیم و گفتن کنار خیابون کاظم کارا وایستیم تا اتوبوسها یا ون بیان سوار کنن.هوا سرد بود و نم نم برف میبارید و زمین خیس بود و هر ون یا اتوبوسی میومد  تقریبا پر بود که بعد از مدتی معطلی یه اتوبوس وایستاد که سوار شدیم(نفری 5/1 نیم لیر) حدودا یک و نیم کیلومتر که رفتیم به یک میدون رسیدیم که روبروی یه پمپ بنزین فروشگاه میگروس نمایان شد.راننده نگه داشت و ما پیاده شدیم و وارد فروشگاه بزرگ میگروس شدیم.

واقعا فروشگاه بزرگی بود و از همه جور جنسی توش پیدا میشد.ما هم تو یه ساعت و نیمی که اونجا بودیم میوه،تنقلات،آبمیوه،نوشیدنی،شکلات،بیسکوئیت،قهوه،شامپو،صابون،جوراب بچه و... خریدیم.با توجه به گستردگی و ارزانی نسبی اجناس متوجه گذر زمان نبودیم که با صدای متصدی فروش از بلندگو متوجه شدیم ساعت کارشون تموم شده و باید بریم .کار ما هم تقریبا تموم شده بود و به صندوق مراجعه کردیم.متصدی فروش بهم گفت که کارت میکروس میخای که منم فکر کردم میخاد پول ازم بگیره و کارت اعتباری بده که گفتم نمیخام.دقیقا اشتباهم همین بود و اون کارت ،کارت مشتریان میگروسه و با اولین خرید در ازای یک لیر صادر میکنن و شما با ارائه این کارت تو خریدهای بعدی از میگروس تخفیفا خوبی حتی تا 30 -40 درصد میگیرید(این موضوع رو یه هموطن تو برگشت بهم گفت و خودش داشت و اونجا فهمیدم چه اشتباهی کردم). بعد از خروج از میگروس با برف خیلی شدید و درشتی که به زمین نشسته بود (حداقل 15 سانت میشد) مواجه شدیم و چون دیر وقت هم بود خیابونها خلوت شده بود.دخترم هم تو بغلم به خواب رفته بود و با این خلوتی و برف شدید و خرید نسبتا زیاد تو تاریکی هوا یه کم خوف کردم.تصمیم گرفتیم به کنار خیابون بریم تا صرفنظر از هزینه، با این وضعیتمون یه تاکسی بگیرم.همینکه داشتیم از محوطه پارکینگ میگروس به سمت خیابون میرفتیم یه بی ام و شاسی بلند کنارمون ترمز کرد وآقای میانسال و مودبی ازمون خواست سوار شیم تا ما رو برسونه.خانمم بهم گفت سوار نشیم ولی از سر و وضع طرف و صداقت گفتارش اصلا نیت سوء برداشت نمیشد.بهرحال سوار شدیم و اون آقا ما رو با احترام به هتلمون رسوند(با اینکه تو صحبت باهاش حس کردم مسیرش هم با ما یکی نبود).واقعا تحت تاثیر محبت اون آقای ترک قرار گرفتم و اینجا بود که فرق استراتژی جذب توریست تو کشورمون و ترکیه رو متوجه شدم(بعضی موقع ها سوء استفاده هموطنامو از خرید کنندگان و مسافرای خارجی دیدم که چطوری دو سه برابر باهاشون حساب میکنن). خلاصه بعد از یه خرید خوب و خوردن تنقلاتی که خریده بودیم به امید یه روز خوب دیگه در فردای اقامت تو وان به خواب رفتیم.

صبح روز پنج شنبه با توجه به بارش شدید برف با استرس  از خواب بلند شدم(هر چند هوا شناسی رو چک کرده بودم و آفتابی بود)و اول به بیرون نگاه کردم که از دیدن آسمون آبی و آفتابی خوشحال شدم.پس از خوردن صبحونه مفصل هتل تصمیم گرفتیم به ساحل دریاچه بریم.برای همین اول پرس و جو کردیم و بهمون گفتن که اتوبوس های دریاچه از میدان بش یول حرکت میکنن.واسه همین به بش یول رفتیم و تو پرسیدن اسم دریاچه مشکل داشتیم که یکی از عابرها فهمید و گفت که باید اتوبوس های اسکله رو سوار شید که یه کم پائینتره.ما هم رفتیم همون سمت و اتوبوسی رو که روش اسکله نوشته بود رو سوار شدیم.اتوبوس سریع پر شد و حرکت کرد و منم دقیق به مناظر و خیابونها و مردم نگاه میکردم.تقریبا هفت هشت دقیقه راه رفت که ساحل دریاچه نمایان شد.همینکه نزدیک ساحل شدیم اتوبوس به سمت مراکز مسکونی تغییر مسیر داد و وارد محلات خیلی بی نظم و خونه های درب و داغون و بدشکلی شد و تو مسیر هم چند نفری رو پیاده کرد یه کم نگران شدم ولی گفتم شاید تو مسیر دریاچه هستیم.اتوبوس تو اون کوچه های باریک و غربتی میرفت تا به یه مکان بزرگ با دیوارهای بلند رسید که مردم ازدحام کرده بودند.از قیافه دربان و مردم و اون دیوارها فهمیدم اونجا زندان شهر وان هستش. راننده اعلام کرد که اینجا آخر خطه منم هاج و واج رفتم بهش گفتم ما ایرانی هستیم و میخاییم به ساحل دریاچه بریم اینجا دیگه کجاست که راننده گفتش باید بهم میگفتی تا نزدیک ساحل پیاده میکردمت.ولی حالا بشین مسافرای برگشت رو که میبرم پیادتون میکنم.خلاصه ماشین دوباره پر شد و حرکت کرد و تو اون محله های دلگیر و کوچه های غم گرفته گذشت تا به خیابون اصلی رسید .راننده اتوبوس بهمون گفت اینجا رو یه سره پیاده برید تا به ساحل برسید.

بعد از پیاده شدن راهی ساحل شدیم و یه چیزی در حدود بیست دقیقه پیاده راه رفتیم (پیاده روی توام با اعتراض های عیال که این چه ساحلیه دیگه). نزدیک ساحل که شدیم بی رونقی و سوت و کور بودن اسکله تو ذوق میزد و مشخص بود بخاطر اینکه تو اون وقت روز و وسط هفته تو فصل سرد بود تقریبا جز ما و چند نفر دیگه کسی تو ساحل نبود.پس از نیم ساعتی توقف و گرفتن چند عکس بنا به درخواست مکرر دختر و همسرم تصمیم به برگشت گرفتیم که پیاده و بچه در بغل تا محل عبور اتوبوس برگشیتیم و یه کم که وایستادیم یه ون وایستاد و ما رو برای میدون بش یول سوار کرد.

به میدون که رسیدیم بنا به درخواست دخترم رفتیم و نهار خوردیم و تصمیم گرفتیم امروز کارهامونو تموم کنیم تا فردا صبح راه بیفتیم.واسه همینم با توجه به اینکه اکثر خریدامونو کرده بودیم و  koton  و collinz و flo  امیت پرهان رو تو مسیرمون تا حالا ندیده بودیم پرس و جو کردم و فهمیدم بالاتر از تقاطع کاظم کارا و جمهوریت قرار داره که تصمیم گرفتیم بعد از یه استراحت به اونجا بریم.

بعد از استراحت و خروج از هتل با 5 دقیقه پیاده روی به koton   رسیدیم.از دیدن اونهمه اجناس با کیفیت و قیمت نسبتا مناسب یه کم هیجان زده شدیم و افسوس خوردیم که چرا آخرهای خریدمون اینجا اومدیم.موضوع دیگه ای که تو ذوق میزد افزایش ناگهانی و چندین برابری ایرانی ها بود(از ظهر پنجشنبه واقعا ایرانی های زیادی که عمدتا آذری بودن تو وان دیده میشدن).بهرحال یه شلوار و کاپشن واقعا با کیفیت از کوتون برای خانمی،و یه کاپشن بچه گونه برای دختری خردیدیم(کاپشن 80 لیر و شلوار 45 لیر و کاپشن دخترم 45 لیر).دقیقا تو این نقطه دیگه بودجه خریدمون تموم شد و با اینکه هنوز عطش خرید داشتیم بناچار به سمت صندوق اومدیم(کاش اول به کوتون میرفتیم).صندوق بخاطر استقبال از اجناس خوب کوتون و حضور آخر هفته ایرانی ها ازدحام زیادی داشت و تقریبا یک ربع معطل شدیم تا نوبتمون شد.

بعد از خروج از کوتون یه سری هم به کولینز زدیم که اونجا هم اجناس خوب و باکیفیتی داشت که قیمتش تقریبا در حد ماوی بود و از اونجایی که تصمیم به خرید نداشتیم زود برگشتیم و با توجه به وضعیت بودجمون دیگه به فلو و امیت پرهان نرفتیم.هوا دیگه تاریک شده بود که به هتل برگشتیم و پس از خوردن شام و استراحت و صحبت در مورد خریدامون و مروربرنامه برگشت مشغول جمع کردن وسایلها و خریدای مسافرتمون شدیم.

با سلیقه همسرم همه خریدامون رو تو یه کیف نسبتا بزرگ و چمدون جا دادیم تا تقریبا برای برگشت آماده شده باشیم.منم تو فکر اینکه بهتره فردا زود راه بیفتیم و به  فکر مسیر برگشت از خوی تا قزوین و یه استراحت برای رفتن به سر کار بودم ، به خواب رفتم.

 

بنام یزدان بی همتا

قسمت سوم و پایانی سفر نامه وان

ساعت 7:30 صبح روز جمعه 17 اسفند از خواب بلند شدیم و پس از آماده شدن برای خوردن صبحونه به رستوران هتل مراجعه کردیم که با صحنه شگفت انگیز ازدحام و نبود جا مواجه شدیم.انبوه هموطنامون تو هتل بودن و ظرفیت رستوران هم حدود چهل نفر بود که همه تکمیل بود واسه همینم رفتیم لابی تا میزها یه کم خلوت بشه. یه بیست دقیقه نشستیم ولی دیدیم خبری نشده و هموطنای عزیزمون با تمام توان مشغول خوردن صبحونه هستن و اصلا هم تخفیف نمیدن و بعضی دیگه هم با اینکه با تمام ظرفیت صبحونه خوردن در حال گپ زدن هستن و اصلا به روی مبارکشون نمیارن که بعضی از هموطناشون منتظر خالی شدن میز هستن(البته هتل فواد هم بایستی یه رستوران بزرگتری با توجه به ظرفیت مسافرش داشته باشه).دیگه داشتم عصبی میشدم که سرآشپز رستوران متوجه ناراحتیم شد و اومد به نفرات دو تا میزی که درحال گپ زدن بودن تذکر داد و بلندشون کرد و زوری زوری جا برای ما باز شد.

بعد از خوردن صبحونه با خودم فکر میکردم که اگه به رزروشن هتل بگم زنگ بزنه ماشین بیاد، ماشین سریع میاد ولی اشتباه میکردم چون وقتی ازش خواستم زنگ بزنه گفتش که اولین ماشین ساعت 12 به وقت ترکیه از وان به خوی حرکت میکنه ولی با اصرار من تماس گرفت و اونا هم همینو گفتن و گفتن ساعت 12 میان. واقعا از شنیدن این خبر حالم گرفته شد چون ما همه وسایلمونو جمع کرده بودیم و تمام خریدامونو انجام دادیم و کاری نداشتیم و باید بیشتر از سه ساعت منتظر میموندیم ولی چاره ای نبود و به اتاقمون برگشتیم و پس از سه ساعت استراحت و معطلی  اجباری و آزار دهنده اتاقمون رو تحویل دادیم و پس از تسویه حساب با هتل و گرفتن پاسپورتمون تو لابی منتظر اومدن ون شدیم.با مطالبی که تو سایت از ناهماهنگی ون ها و اشتباهات بین خوی و مرز خونده بودم استرس داشتم و با گذشتن ساعت 12 بیشتر هم شد و تا 12:30 خبری از ماشین نشد و رزروشن هم که تماس میگرفت میگفتن که میان ولی خبری نبود. خروج هموطنامون از هتل به سمت مرز و رفتن اونها هم استرس منو بیشتر میکرد به خیابون جمهوریت رفتم و دیدم خبری نیست داشتم به هتل برمیگشتم که یه ون سیما سفر به خوی رو خالی دیدم و دست بلند کردم نگه داشت و راست یا دروغ داشت میگفت داشتم سراغ شما میومدم خلاصه با اون اومدیم هتل و گفتش با بردن شما و تو هتل های دیگه تکمیل میشن و حرکت میکنیم.

بعد از گذاشتن بارها به همراه یه خانم دیگه که تو هتل ما بود به سمت هتل تهران حرکت کردیم که اونجا چهار خانم با هم و سه خانم با همدیگه جدا از اون چهار نفر بودن که دوتاشون برای خرید فوری رفته بودن که به لطف اونها و بخاطر التماسهای مادرشون که نگران نیومدنشون بود نیم ساعت معطل شدیم تا اومدن و بعد از اون هم چند نفری تو هتل میوان و دفتر سیما سفر سوار شدن که ظرفیت تکمیل شد و بعد از معطلی یک ربعه تو دفتر سیما سفر و پرداخت کرایه به راننده(به پول ترکیه نفری سی لیر و به پول ایران نفری 45000 تومان) ساعت 14 به وقت ترکیه از وان خارج شدیم .حس خوبی نداشتم چون فکر میکردم تا این ساعت به خوی میرسیم که با ساعت حرکت و معطلی های فراوان برنامه ریزی ام به هم خورد.

از وان خارج شدیم و راننده ون با سرعت بالا تو جاده وان به مرز حرکت میکرد و اکثر مسافرا (که اکثریت خانم و آذری بودن) در حال بیان تجربیات و خاطراتشون بودن و یه آقای اهل خوی هم که با من صحبت میکرد با افتخار و شور حرارت تمام در حال بیان افتخارات و مظالمی که به خوی رفته بود و من هم گوش میدادم.ضمنا از تجربیات سفرهای زمینی که به آذربایجان ،ارمنستان و ترکیه و گرجستان داشت تعریف میکرد که برام جالب بود. به لطف سرعت بالای راننده و جاده هموار و خلوت در کمتر از یکساعت به مرز رسیدیم و پس از پارتی بازی راننده در مهر زدن پاسپورتامون خارج از صف تو سمت ترکیه به سمت مرزبانی ایران رفتیم که با توجه به ازدحام در مرز ترکیه اونجا نسبتا خلوت بود و خوشبختانه کلا کارهامون تو مرز نیم ساعت بطول انجامید و با خروج از مرز به سمت خوی حرکت کردیم.با ورود به خاک ایران مسافر جاده پر پیچ و خم خوی شدیم و بعد از حدود بیشتر از یک ساعت دقیقا با غروب خورشید تو ساعت حدود 6 بعد از ظهر به ترمینال خوی رسیدیم. بعد از دریافت بارها و خداحافظی با همسفرا به سمت ماشین رفتیم و ساکها و چمدونها رو تو ماشین جاساز کرده و بعد از پرداخت پول پارکینگ(شبی 3000 تومان) به سمت شهر تبریز و به مقصد قزوین از ترمینال خارج شدیم.

هوا کاملا تاریک شده بود که راه افتادیم و با توجه یه اینکه نهار نخورده بودیم و گرسنه بودیم نرسیده به صوفیان تو یه رستوران بین راهی سنتی که مشتری زیادی داشت توقف کرده و شام خوردیم.بعد از خوردن شام هم با ورود به اتوبان تبریز تهران با اینکه یه کم خسته بودم ولی رانندگی راحتی بود (مخصوصا با نبودن پلیس اخذ جریمه) و نهایتا ساعت 13:30 دقیقه صبح به لطف خداوند صحیح و سالم به منزل رسیدیم.

از اینکه با بیان همه جزئیات وقتتون رو گرفتم معذرت میخام ولی واقعا خودم با یاد گیری این جزئیات از سایت سفر خوبی داشتم و واقعا جزئیاته که به درد هموطنا میخوره وگرنه کلیات که همه جا گفته میشه.سعی کردم تو این سفرنامه تمام تجربیاتمو در اختیار هموطنام بزارم.از مدیر وبلاگ هم که با راهنمائیاش خیلی کمکون کرد هم تشکر ویژه دارم.خدانگهدار. زنده و پاینده باد ایران و ایرانی...

توضیح  مدیر وبلاگ : فکر میکنم منظور حمید آقا از 13:30 صبح ، ساعت یک و نیم بامداد بوده باشه


4

سفر نامه خانم عبادی

سلام

روز 2 دی ساعت 6 صبح بود که بعد از کلی تحقیق و تفحص و زیر و رو کردن وبلاگ آقای ضربی، از زنجان راهی وان شدیم. و ساعت 1 به مرز رسیدیم.جاده تا خوی خوب بود اما از خوی تا مرز پرپیچ و خم ، و تو اون هوای برفی اصلا وضعیت مناسبی نداشت اما بسیار زیبا بود.اولین پیشنهادم واسه کسایی که مثل من حساس هستند اینه که حتما قرص ماشین همراه داشته باشن.گاهی حس میکنید در جاده چالوس هستین! بعد از رسیدن به مرز با توجه به کم حواسی بنده که عوارض خروج رو زنجان پرداخت نکردم همسرم  2  ساعت تو صف بانک و در سرمای شدید ایستاد!  پیشنهاد دوم این که حتما عوارض رو شهر خودتون پرداخت کنین و اصلا سهل انگاری نکنین! خلاصه بعد از 2 و نیم ساعت موفق شدیم از مرز رد شیم. سوار ون که شدیم کلی هم منتظر پر شدنش شدیم و بالاخره با پرداخت 20 لیر راهی شدیم. داخل ماشین خیلی سرد بود .پیشنهاد سوم من اینه که نفری یه پتو مسافرتی مثل ما همراه داشته باشین اگه دارین تو فصل زمستون سفر میرین! حتما بدرد میخوره! ساعت حوالی ساعت 5 بود که رسیدیم. به راننده ون گفتیم که مارو ببره هتل آکدامار .خودش پیشنهاد داد که یه هتلی میشناسه به اسم Mevan که با صبحانه، نهار و شام نفری فقط 50 لیره! واگه ما از هتل خوشمون نیومد مارو هرجایی که بگیم همونجا میبره!

راستش اولش به نظرم شبیه مسافر خونه اومد اما چون نزدیک جمهوریت بود و در ساعتهای مشخص غذای آماده داشت ترغیب شدیم که همونجا بمونیم.خیلی هم بد نبود (فقط غذا کم میریختن!!) اما پر از فلفل!!! صبحانه انتظار داشتم خودمون  مثل سایر هتل ها بریم و هرچی دلمون خواست برداریم اما اینجا باید از پشت شیشه میگفتی چی میخوای بدون این که بدونی چی هست اصلا! یه چیزی بود شبیه خامه و من گفتم برام خامه بریز اما خیلی ترش و بدمزه بود آخرشم نفهمیدم چی بود! و نهار و شام هم به همین منوال .پیشنهاد چهارم من اینه که اگه به شکم و غذاتون خیلی اهمیت میدین هتل مِوان رو انتخاب نکنید! خوردن یک استکان چایی تو قهوه خونه های وان رو از دست ندین و اگه روزهای نزدیک ژانویه میرین خرید حتما از حال و هوا کریسمس لذت ببرید .شبی که ما رسیدیم وان برفی بود اما نه اونقدر که لازم به چتر و اذیت کننده باشه .قدم زدن در شب با چراغ های رنگی که بوی سال نو میداد حس فوق العاده ای بود!

خب حالا میرسیم به بحث شیرین خرید!!!

LCW گزینه اول همه ایرانی ها برای خریده. قیمتاش نسبت به Colinz و koton کمتره . میتونین واسه 90 درصد خریداتون روش حساب کنین. من قبلا سایتش رو بررسی کرده بودم و ترغیب شده بودم که ال سی کفش هم بخرم اما متاسفانه خیلی خشک و زمخت بودن !defacto  جنسای خوبی داشت مخصوصا طبقه سوم مخصوص لباسای ارزون قیمت بود. فقط باید حسابی رگال ها رو شخم بزنین اما فقط خواهشم اینه که هرچیزی برداشتین باز مرتب بزارین سرجاش!. زنونه هاش چنگی به دل نمیزد اما واقعا لباس مردونه های شیک و جنسای عالی داشت! واسه همین من فقط 3 تیکه لباس خریدم ولی همسرم، بلوز شلوار کاپشن کلاه کفش جوراب لباس زیر کراوات با قیمتای مناسب و از بعضی هاش دو تا خرید! همسرم از کولنز یه کاپشن خرید 130 لیر و با جنس و  دوخت بسیااااار عالی. حتما به اونجا هم سر بزنید. کوتون هم که مغازه بغلی همونه و جنسای بعضا قابل قبولی داشت. راستش پسندین یک جنس و زیباییش یک امر کاملا نسبی هست ممکنه چیزی که من دوست داشتم شما نپسندین اما دیدن این  مغازه ها خالی از لطف نیست! به flo هم سر زدیم و طبق معمول زنونه هاشو برخلاف مردونه هاش اصلا دوست نداشتم. واسه همسرم یه نیم بوت چرم 100 لیری خریدیم که خودش که میگفت خیلی راحته و به شدت(!!!) راضی بود. کتونی خوب قیمتش با ایران فرقی نداره یعنی واسه یه کتونی باید اونجام 600 هزارتومان هزینه میکردیم،که نکردیم! راستی فروشگاه flo بابت کفش دوم 50 درصد تخفیف میداد (علاوه بر تخفیفی  که خودش داره)و البته صدحیف که این قانون شامل کتونی ها نمیشد!!

به نمایندگی تاچ هم سر زدیم. با اینکه تخفیف داشت باز هم گرون بود و یه روتختی و یا حوله با قیمت ایران تفاوتی نمیکرد که از خریدن اینگونه موارد هم منصرف شدیم.قیمت لوازم برقی به اعتراف خود فروشنده ترک، از ایران گرونتره.تو کامنتا دیدم که دوستان راجب ایکیا پرسیده بودن.راستش من خیلی چشم گردوندم ولی خبری از ایکیا نبود در کل شاید من فقط یکی دوتا مغازه لوازم خونه دیدم!(منظورم لوازم ریزه). قیمت چینی هم همون 2 میلیون میشد که خب از شوش هم میشه خرید! خلاصه این که فقط اگر (لباس) نیاز دارین به وان تشریف ببرید.همین!

در آخر  ما واسه این که خیلی نگران ارزیاب گمرک بودیم(هرچند که حوالی ساعت 5 به مرز رسیدیم و ارزیاب تنها  و خسته و کمی خوش مشرب بود به راحتی و بدون هیچ دردسری یه چمدون و دو تا ساک دستی نسبتا بزرگ رو از گمرک رد کردیم) یه سری از خریدارو به سال بعد موکول کردیم و دو نفری  با هزینه 1 میلیون تومان خرید(سوغاتی و شخصی) و 200 لیر برای اقامت،  80 لیر برای ایاب و ذهاب ، 56 هزارتومان عوارض خروج، 6500 تومان هزینه پارکینگ در مرز برای دو شب،  وان رو ترک کردیم.

واسه همه دوستان سفری بی خطر و پر از خرید و دلخوشی آرزو دارم.از آقای رضا ضربی خیلی خیلی ممنونیم چون با راهنمایی ایشون این سفر برای ما شیرین شد.

عبادی

5

محمد رضا از تبریز ( تاریخ مسافرت : 20 الی 22 آذرماه )

قسمت اول :

اواخر آبان ماه سال 93 بود و چند وقتی میشد  که تو خونمون  زمزمه هایی از صحبت در مورد پیشنهاد یه مسافرت بود. البته قبل از هر چیزی بگم که ما یه خونواده 3 نفره هستیم تو شهر تبریز. من، همسرم و فرزند 11 ماهه کوچکم " آقا پرهام " که اونم رفته رفته داره شیطون تر میشه و همش بغل کردن و گردش می خواد. آخرین باری که مسافرت بودیم شهریور ماه همین سال بود و یه مسافرت هوایی به  شهرهای ساحلی ترکیه داشتیم و شما هم که غریبه نیستید صندوق ارزی خونمون رو هم نسبتا خالی کرده بودیم. ( من و همسرم  از مدت ها قبل تصمیم گرفتیم که فعلا  تا می تونیم به مسافرت های خارجی بریم، چون شرایط مملکت جوری شده که هر چقدر می گذره با این وضع اقتصادی رفتن به کشورهای دیگه روز به روز سخت تر میشه ) . البته این رو هم باید بگم که وضع مالی ما هم در حد متوسط  نسبتا رضایتبخش کارمندی هست که با جمع کردن و پس انداز کردن برنامه های مسافرت خودمون رو ترتیب می دیدم. من و همسرم مدت هاست به خاطر تصمیمون از هزینه کردن برای تجملات روز مره و وسایل تزئینی خونه کم  کردیم و عوض اون به مسافرت فکر می کنیم و از تفریح در این سن جوانیمون لذت می بریم. خوب اینا یه مقدماتی از کلیات و خصوصیات خونوادمون بود و نمی خوام زیاد از موضوع اصلی دور بشم که میرم سر اصل مطلب. از اواخر آبان ماه بود که تو خونه یه نوعی احساس خاصی تو خودمون داشتیم، یه احساس یکنواختی و خستگی که بمرور زمان ناراحتمون می کرد. به همین خاطر تصمیم گرفتیم که یه مسافرت دو سه روزه داشته باشیم. اما کجا فعلا نظر خاصی نداشتیم. با این وضع هوا هم که  اکثرا بارون میبارید کمی ته دلمون نگرانی و احساس محدودیت انتخاب جا داشتیم. با همسرم شروع کردیم به تحقیق که تو این زمان کم مسافرت داخلی بریم یا خارجی که هر چقدر تقلا کردیم به مسافرت داخلی بریم،  نتونستیم راضی بشیم و تصمیم گرفتیم که یه مسافرت سه روزه به یکی از شهرهای ایغدیر یا وان ترکیه بریم که هم فال بشه و هم تماشا، یعنی هم آب و هوامون عوض بشه و هم  شاید خریدی هم بتونیم بکنیم. بنابراین تمرکز کردیم به تحقیق و تفحص در مورد این دو شهر که هم از اونایی که رفته بودن و هم از اینترنت  اطلاعات جمع کردیم. اینو رو هم بگم که زمینه و نحوه تحقیق یه زوج دو نفره، با یه زوج بچه دار فرق داره و بایستی مسائل دیگه ای هم که مربوط به آسایش و راحتی نوزاد میشه هم مدنظر قرار بگیره. البته این  رو هم بگم که بخاطر داشتن فرزند کوچیک در ذهنمون مسافرت با خودروی شخصیمون هم  بیشتر مطرح بود که در مورد نحوه کاپتاژ هم من تحقیقاتی داشتم میکردم. دراین گیرو دال ها و جستجوها بود که با وبلاگ " آقا رضا " تو اینترنت آشنا شدیم ولی چون محتوی سایت خیلی مفصل و زیاد بود کم کم داشتیم اون رو مطالعه می کردیم. چون هنوز در مورد شهر وان یا ایغدیر بودن تصمیم نگرفته بودیم بنابراین مطالعه ما بیشتر جنبه آشنایی با موضوعات وبلاگ داشت. این وسط که با نحوه کاپتاژ ماشین هم آشنا شده بودیم من تصمیم گرفتم که ماشینمونو کاپتاژ کنم تا در صورت تصمیم به مسافرت با خودروی شخصی مشکلی نداشته باشیم و با راهنمایی های توی وبلاگ آقا رضا تو اواخر آبان ماه ماشین 405 خودمونو که چند ماهی بیشتر نبود خریده بودیم تو کمتر از سه ساعت در گمرک تبریز تونستم ماشینو کاپتاژ کنم و بعد پلاک ها و گواهینامه و کارت ماشین رو هم  از نماینده آژانس جهانگردی تو آخر خیابان رسالت بگیرم و خوشحال از اینکه قسمتی از کارمون جلوتر رفته بود برگشته و وقت بیشتری صرف مطالعه وبلاگ  آقا رضا کردیم. اینجا بود که دیدیم بابا سایت و ناقص مطالعه کردیم، این شرکت نفت آورده جریمه سوخت گذاشته و اگه ما بخوایم با ماشین خودمون بریم باید به میزان ظرفیتم باکمون ( 70 لیتر ) ضربدر 6300 تومن، چیزی نزدیک به 450 هزار تومن جرینگی تقدیم  دولت کنیم  و هم اینکه پول بیمه هم ( حدودا 110 تومن برای بیمه شخص ثالث خودترکیه ) بایستی برای ماشین می دادیم که این موضوع ما رو تو تصمیمم کمی به شک انداخت. ما هم  تصمیم گرفتیم که یا با خودمون دو نفر دیگه پیدا کنیم و با همدیگه بریم تا برامون بصرفه بشه یا ماشینو بیخیال بشیم که تصمیم اونم نگه داشتیم برای روزهای بعد. خلاصه با در نظر گرفتن این موضوع ها و رفع ابهام سئوالاتمون  از وبلاگ  آقا رضا تصمیم نهایی به اتفاق همسرم جهت رفتن به وان گرفته شد.  اول تاریخ چهار آذر ماه برای رفتن رو انتخاب کردیم و پس از دعوت از فامیل های نزدیک  برای رفتن ( که اونا هم مشکل داشتن و  نمی تونستن با ما بیان )، فقط خواهر من اعلام آمادگی کرد و تصمیم گرفتیم که سه تایی با هم بریم و اینکه با ماشین خودمون ببریم یا با ماشین بیرون رو باز به لحظه آخر نگه داشتیم که متاسفانه  سه چهار روز مونده به روز مسافرت دیدیم که هواشناسی همه اون سه روزی رو که ما می خوایم بریم همش رو بارونی نشون میده و چون تا لحظه آخر هم هوا درست نشد  ما هم مسافرت رو علی رغم میل باطنیمون و با نارضایتی  به تاریخ 20 آذرماه موکول کردیم ( آخه با یه بچه تو بغل و از این مغازه به اون مغازه برامون تو بارون سخت میشد ) که این وسط هم خواهر من به خاطر مشکل مرخصی برای اون تاریخ  از اومدن منصرف شد و در نهایت ما خانوادگی  تصمیم قطعی رو گرفتیم :

 " مسافرت 3 روزه با حضور من، همسرم و پسر عزیزمون و با ماشین بیرون به شهر وان روز پنج شنبه بیستم آذر ماه 93" .

ادامه دارد....

 

 محمد رضا از تبریز ( تاریخ مسافرت : 20 الی 22 آذرماه )

قسمت دوم :

همونطور که گفته بودم ما تصمیمونو قطعی گرفته بودیم و آماده برنامه ریزی شدیم. همسرم هم وبلاگ آقا رضا رو ( علی الخصوص قسمت های خرید در ترکیه و هتل ها ) وقت گذاشته بود و مطالعه می کرد و از جاهای دیگه هم تا می تونستیم با هم  اطلاعات جمع آوری کردیم و تا می تونستیم در مورد خود شهر وان هم تحقیق کردیم . چهار روز مونده به روز مسافرت چند تا کار داشتیم که بایستی قبل رفتن انجام میدادیم. اول از همه از اونجایی که ما بچه 11 ماهه داریم و هر آن امکان مریضی و کسالت براش وجود داشت و بخاطر هزینه های پزشکی زیاد در ترکیه ( آخه تو مطالعات و تحقیقات تو اینترنت متوجه شدیم که هزینه های آزاد پزشکی در ترکیه بسیار بالاست ) خواستیم اون رو بیمه  کنیم . پس از تحقیقات دقیق معلوم شد که بیمه سامان این کار رو انجام میده. با رفتن تو سایت اینترنتیش و مطالعه شرایط بیمه، پرهام کوچولو رو بمدت یک هفته ( از زمان خروج از کشور و البته تو اعتبارش شش ماه وقت داشت تا از کشور خارج بشی) با مبلغ 12 هزار تومن بیمه کردیم و آنلاین پولش رو از اینترنت واریز کردیم و پرینت تائیدیه شو هم چاپ کردیم. از اونجایی هم که برای بزرگسالان این رقم 24 هزار تومن برای یک هفته بود و زمان مسافرت ما هم کم بود از بیمه کردن خودمون بیخیال شدیم. دومین قدم واریز خروجی و عوارض شهرداری بود که براحتی و با راهنمایی وبلاگ  آقا رضا  شماره حساب های مرز رازی رو برداشته و تو تبریز جمعا بملغ 28 هزار تومن برای هر نفر واریز کردیم. البته این رو هم بگم که برای آقا پرهام کوچولو هم این مبلغ رو گرفتن که من هم برای هر سه نفرمون بطور مجزا واریز کردم . البته تو وبلاگ آقا رضا نوشته بود که می تونین یکجا هم بریزین که من چون وقت داشتم  جدا جدا ریختم. ( این رو هم بگم اونجوری که من فهمیدم چون برای ریختن خروجی بایستی کد ملی هر نفر رو بگی تا با اون شناسه  فیش رو صادر کنن،  فکر کنم عوارض خروجی بایستی حتما مجزا باشه ولی در مورد عوارض شهرداری مطمئن نیستم که باید مجزا باشه یا نه ). بعد فیش ها رسیدیم به مرحله تهیه  ارز ( دلار یا لیر ). حالا سه روز مونده به روز مسافرت و دست دلار هم درد نکنه که همینجوری داره میره بالا .از شهریور ماه کمی دلار داشتیم ولی باز میخواستیم پول بیشتری جهت احتیاط  داشته باشیم تا خدایی نکرده در صورت وقوع حادثه ای همراهمون به حد کافی پول داشته باشیم. ساعت 12 ظهر من رفتم به سمت خیابون دارایی تبریز. از قبل چند تا ذهنیت داشتم که اولا بایستی از مغازه صرافی خرید کنم نه دستفروش ها. ترجیحا هم دلار بگیرم و مسائلی از این قبیل. بازار دلار هم ماشاالله خیلی داغ بود و چون هی بالا  می رفت تو بازار هم فیلم بازی می کردن و بعضا هم اصلا نمیفروختن یا قیمت رو بالا می گفتن. منم بعد چند سوال کردن از صرافی های مختلف و چک کردن نسبت تبدیل دلار به لیر ( آخه تبلت همراهم بوده و با سیم کارت رایتلم دسترسی به اینترنت با سرعت بالا داشتم ) دیدم که نسبت دلار به لیر خیلی خوبه وشاید نتونم تو ترکیه هم به این نسبت تبدیل کنم ( 2.26) و علی رغم توصیه آقا رضا به بردن دلار، تصمیم گرفتم  لیر بخرم . با کمی چونه تونستم لیر رو به قیمت 1520 تومن تهیه کنم. حالا بیشتر کارهای مقدماتی بیرون رو انجام داده بودیم و کارهای مقدماتی تو خونه هم اعم از تدارکات و پیش بینی های لازم برای وسایلی که به همراه خودمون و برای پرهام کوچولو می خواستیم برداریم رو همسرم داشت انجام می داد. دو روز مونده به روز مسافرت و همه برنامه ریزی ها رو انجام داده بودیم و فقط مونده بود موضوع نحوه رفتن به وان و انتخاب محل اقامت. نحوه رفتن رو از راهنمایی های وبلاگ آقا رضا استفاده کردیم و با مشورت همسرم و با در نظر گرفتن شرایط بهینه برای پسرمون، تصمیم گرفتیم با ماشین خودمون تا خوی بریم و از اونجا هم با ماشین های شرکت سیما سفر خوی از ترمینال تا خود وان بریم. پس تلفن شرکت سیما سفر رو پیدا کردیم و برای روز پنج شنبه برای دو نفر جا رزرو کردیم که اونها هم گفتن که 8.5 صبح اینجا باشین تا با ماشین ساعت 9 که اونهم ماشین وی آی پی بنز ترکیه هست، راه بیوفتین. حالا یه مرحله دیگه هم جلوتر رفته بودیم که تو دلمون  احساس خوشحالی بیشتری می کردیم. الان فقط مونده انتخاب محل اقامتمون. یادم رفت که بگم چند روزی بود که از سایت های اینترنتی هتل ها و قیمت های اون رو دید می زدیم. انواع هتل های مختلف از 5 ستاره تا به قول ما مسافرخونه  ها تو وان وجود داشت. از شما چه پنهون هتل الیت ورلد 5 ستاره، چشمونو گرفته بود ولی اوایل بالای 250 لیر برای یک اتاق دو تخته  بود که خیلی زیاد بود و جز انتخاب ها نبود ولی تو اواخر روزهای مونده به مسافرت با تعجب دیدیم که قیمت رو کرده بود 164 لیر (72 دلار ). مشکل رزرو هم نداشتیم چون تو ترکیه  آشنا داشتیم و می تونستیم از طریق اون و با کردیت کارت اون هتل رو رزرو کنیم. با آقا رضا هم تو وبلاگ  مشورت کردیم بهش گفتیم  که میخوایم دست تمام بزاریم و به این هتل بیرم و اونم توصیه کرد که بریم و اونجا با چونه زدن هم کمتر می تونیم هتل رو رزرو کنیم. ما هم قبول کردیم تا شد یه روز مونده به حرکت یعنی چهارشنبه 19 آذرماه. اونروز سرکار نرفته بودم ظهر باز سایت هتل ها رو مروری کردیم و با تعجب دیدیم که نوشته هتل الیت ورلد رو می تونید تا اطلاع ثانوی بدون کردیت کارت  هم رزرو کنین. ذهنمون رو بیشتر مشغول کرد و به فکر موضوعات تو وبلاگ  آقا رضا افتادیم که آقا رضا گفته بود من تو این هتل با 150 لیر هم موندم. فکر کردم که اگه دیگه نهایتش پایینش 150 لیره و اگه اونجا بریم پس فوقش 15 لیر می تونیم برای هر شب تخفیف بگیریم و برای دو شب با لیر 1520 فوقش میشه 45 تومن اما اگه نتونیم تخفیف بگیریم و یا چون روز تعطیل جلو بود و تو هتل جا نمی شد، با یک بچه و تو این هوای سرد برامون خیلی سخت میشد. بنابراین برای اطمینان کامل خودمون و در نظر گرفتن اهمیت احوال پسرمون دل به دریا زدیم و با دونستن همه این مطالب هتل الیت ورلد رو برای دو شب و جمعا بملغ 328 لیر رزرو کردیم. البته اینو هم بگم که تو رزرو هتل ها پولی کسر نمیشه و در موقع اقامت هزینه اونرو به هتل پرداخت می کنین که ما با این روش اقدام کردیم. ( در این حالت نسبت به پرداخت آنلاین قیمتش چند دلاری بیشتر میشه ). در نهایت هتل هم رزرو شد و تائیدیه اون هم به ایمیلمون ارسال شد و خیالمون هم کلی راحت شد ( علیرغم اینکه می دونستیم شاید کمی زیاد هتل رو گرفته باشیم.) عصر دوباره آب و هوای وان و خوی رو هم تو اینترنت چک کردیم که روز شنبه  رو بارانی نشان می داد و دمای هوا 6-7 ( نسبتا سرد ) درجه بود.  ولی تصمیم گرفته شده بود ، همه چیز آماده  بود و از اونجاییکه قرار بود صبح زود از تبریز حرکت کنیم اول شب  بزور پرهام کوچولو رو خوابوندیم بعد هم خودمون خوابیدیم تا صبح زود مسافرتمون رو شروع کنیم .

ادامه دارد .....


محمد رضا از تبریز ( تاریخ مسافرت 20 الی 22 آذرماه 93 )

قسمت سوم :

همانطور که گفتم شب تونستیم بعد خوابوندن کوچولومون حوالی 10 شب بخوابیم. بالاخره صبح شد و روز رفتن فرا رسید. حتما اگه کسی از شما بچه کوچیک داشته باشه می دونه که هر چقدر برنامه ریزی هم بکنی باز نمی تونی بچه و خودتو تا ساعتی که در نظر گرفتی آماده کنی. ما هم از اونجائیکه باید 8.5 ترمینال خوی می شدیم، از ساعت 5 صبح بیدار شدیم و نهایت با تلاش و عجله فراوان تونستیم ساعت 6.15 از خونه در بیایم. چون اطلاعی از چگونگی وضعیت شهر وان نداشتیم و نمی دونستیم شرایط  مرز چطور میشه، علی رغم اینکه می دونستیم برامون خیلی سخت میشه باز تصمیم گرفتیم کالسکه کوچولو رو بر نداریم تا وسایلمون حداقل بشه. منم از اونجائیکه زمانی کوه می رفتم وسایل کوهنوردی و انواع کوله پشتی در سایز های مختلف رو داشتم ، برای سفر وان وسایل من وهمسرم رو تو کوله پشتی گذاشته بودیم و یه ساک کوچیک هم برای آقاپرهام برداشته بودیم تا حد ممکن سبک سفر کنیم (البته جهت آینده نگری برای آوردن خریدها یه ساک پارچه ای کوچولوهم توی کوله پشتی گذاشتیم ). فرصت برای صبحونه هم نداشتیم و قرار شد تو ماشین یه چیزی بخوریم تا در زمان صرفه جویی داشته باشیم. ماشینو استارت زدیم و با دعا و بسم الله حرکت آغاز شد، هنوز هوا تاریک بود و تو تبریز بارون حسابی می بارید و سرعت حرکتمون رو کند می کرد ولی چون جاده خلوت بود می تونستیم سرعتمونو گه گاهی زیاد کنیم. صوفیان و مرند رو رد کردیم. از منطقه کشکسرای مرند که به سمت سه راهی خوی حرکت کردیم دیدیم که همچین مه ای جاده رو برداشته که نمیشه سه چهار متر جلوتر رو دید، سرعت ما هم کم شد و اومد روی 40-50 کیلومتر در ساعت. یواش یواش داشتیم مایوس می شدیم که دیگه ساعت 8.30 نمی تونیم به ترمینال خوی برسیم که کم کم هوا داشت روشن می شد و مه هم کمی کمتر و ما باز سرعت گرفتیم. سه راهی خوی رو هم رد کردیم. از این قسمت مسیر به بعد برامون تازگی داشت چون تا حالا خوی نرفته بودیم. بالاخره ساعت 8.20 رسیدیم و چون هوا هم ناجور بود نتونستیم حتی صبحونه هم بخوریم.  به ورودی شهر خوی رسیدیم و آدرس ترمینال رو پرسیدیم که از میدان اصلی در ورودی شهر به سمت چپ می پیچید. ساعت 8.30 وارد محوطه ترمینال شدیم و قبض پارکینگ رو هم گرفتیم. ( از مسئول مربوطه هزینه پارکینگ رو پرسیدیم  که  3000 تومن  برای هر شب توقف بود ). ماشین رو در جلوی یکی از دوربین های حفاظتی ترمینال نگه داشتیم و وسایلامونو برداشتیم و به سمت سالن ترمینال حرکت کردیم. هوا کمی سرد و بارون بصورت نم نم می بارید. وارد دفتر سیما سفر شدیم و پاسپورتامونو برای ثبت در کامپیوتر به مسئول مربوطه دادیم وچون قبلا جا برامون رزرو شده بود زیاد معطل نشدیم. برای هر نفر مبلغ 40000 تومن برای رفتن تا خود وان دادیم و در سالن انتظار ترمینال منتظر شدیم. بجز ما مسافرین زیادی هم برای رفتم به وان اونجا بودند که فکر کنم به خاطر روزهای تعطیلی اینقدرتعدادشون زیاد بود. کمی گذشت دیدیم که تعداد مسافرا کم شد ولی خبری از رفتن ما نشد. به دفترسیما سفر رفته و موضوع رو مطرح کردیم که دیدیم آقایون یه ماشینو قبل از ما رو راه انداختن رفته. اعتراض کردیم که در نهایت توجیه ایشان این شد که چون اونها بلیط هواپیما از وان داشتن وبه خاطر رسیدن به فرودگاه اونها رو زود راه انداختیم. ما هم ناچارا برگشته و منتظر ماشین دوم شدیم. ( پیشنهاد دارم اگه حتما می خواین با ماشین اول برین حتما تو هنگام رزرو تاکید کنین که ماشین اول رو می خواین ) .خلاصه ساعت 9.45 ما رو هم صدا کردن رفتیم به سمت ماشین که در محوطه پشت ترمینال پارک شده بود. ماشین یه ون 14 نفره متعلق به ترک ها بود که راننده اون هم اهل ترکیه بود. مدلش بنز و توش خیلی جا دار و راحت بود. پشتش صندلی های ردیف آخر هم جای بزرگی برای گذاشتن وسایل و ساک ها زیاد بود، طوریکه خود راننده هم وسایلی زیادی برای بردن به وان اون تو گذاشته بود. ماشین با خونوادهای دیگه پر شد و حرکت کردیم. موزیک ترکیه ای ملایم هم توسط آقای راننده برقرار شد . باید بگم جاده خوی تا مرز رازی اصلا تعریفی نداره. دست انداز های زیاد، قسمت های خاکی متعدد، جاهایی که در دست تعمیر بود و قسمت هایی که آب رودخونه جاده رو شسته و برده بود . بارون هم باعث شده بود جاده گلی بشه. خلاصه جاده کمی حالمون رو گرفته بود و با خودمون می گفتیم که خوب شد ماشین خودمون و نیاوردیم. تو راه هم ماشین هایی رو می دیدیم که کاپتاژ کردن و داشتن می رفتم سمت مرز. یکی از منظره های جالب  راه هم، پل فلزی قطور بود که برای عبور قطار ساخته شده بود و منظره بسیار زیبایی داشت. بعد از حدود یه ساعت رسیدیم به یه پمپ بنزین که برامون خیلی جالب بود ( پمپ بنزین قطور ). بیچاره پمپ های بنزین و گازوئیل رو تو اتاقی نرده ای زندونی کرده بودند و متصدی پمپ ها از لای نرده ها پول رو می گرفت و نازل پمپ رو تحویل می داد. احتمالا برای امنیت اینطوری کرده بودند ولی باز با این حال ما کلی خندیدیم. بعد پرکردن گازوئیل راه رو ادامه دادیم. مسیر خوی تا وان انگار حالتیه که شما از دره یواش یواش به سمت ارتفاع  می رین و حالت سربالایی داره. خلاصه بعد یه ساعت و ربع از زمان حرکت از خوی،  محوطه و ساختمون های مرز رازی جلوی چشمامون دیده شد ...


محمد رضا از تبریز ( تاریخ مسافرت 20 الی 22 آذرماه )

قسمت چهارم

گفتیم که ساختمون های مرز رازی از دور پیدا شدند. رو لبای مسافرا لبخندی ناشی از رسیدن دیده می شد. راستی یادم رفت بگم که بعد ما چند تا خونواده دیگه هم تو ماشین بودند که اکثرا تعدادشون 4و5 نفره بود و مسن هم حساب می شدند. جوان ترین خونواده ما و کوچیکترین نفر آقا پرهام ما با 11 ماه سن بود. تو راه با هم صحبت می کردیم و یکی از مهمترین سوالاتی که از هم پرسیده شده این بود که آیا خروجی ها  و عوارض ها را تو تبریز ریختن یا نه!؟ اکثرا واریز کرده بودند که متاسفانه یه خونواده 5 نفره نریخته بودن که گفتیم وای کارمون در اومد و معطل میشیم. " یه لحظه حرف توی وبلاگ یادم افتاد که باید کرگدن وار تو باجه بانک به پیش رفت" رسیدیم به ورودی مرز ساعت 11.15 بود و کمی دیر شده بود. دقیقا مثل عکسهایی بود که تو وبلاگ آقا رضا بود. سمت چپمون یه پارکینگ خاکی بود که هر کی می خواست می تونست ماشینوشو  اونجا پارک کنه و خودش پای پیاده بره سمت ورودی مرز. راستی یه چیزی بگم خوب شد ما با ماشین خودمون تا مرز نیومدیم، آخه از پارکینگ تا ورودی ساختمون های مرز یه مسیر کوچیک تقریبا سربالایی بود که بایستی با چمدونا و بچه تو این سرما پیاده می رفتیم و این مسیر رو تو مسافرتتون به یاد داشته باشین. سمت راست تو کانکسی ورودی جریمه های سوخت می گرفتن که من جهت اطمینان رفتم و پرسیدم که برای پژو 405 چقدر میشه که گفت 442 هزار تومن ( البته از قبل مشخص بود ولی باز پرسیدم ) سمت چپ عوارضی رو تو باجه بانک می گرفتن که واقعا شلوغ بود. چون ما بچه کوچولو داشتیم با همون ماشین وارد محوطه گمرک شدیم و بعد با همه وسایلا و ساکامون پیادمون کردن تا به کانکس کنترل و زدن مهر خروجی بریم اما ماشین و راننده برای انجام کارهای گمرکی از ما جدا شد. تو طرف ایران زیاد معطل نشدیم و علیرغم تعداد قابل توجه مسافرا مهر پاسپورتمون زده شد و رد شدیم. تو کانکس طرف ایران کولرهای گازی کار می کردن و هواش حسابی گرم بود و کوچولوی ما حال می کرد ولی وقتی رسیدیم سالن طرف ترکیه اونجا هیچ بخاری نبود و یه باد سرد از راهرو عبور می کرد که نگران پرهام کوچولومون بودیم. مهر ورود به ترکیه زده شد و از سالن خارج شدیم. یه نکته مهم اینکه تو وبلاگ هی نوشته می شد که برق سمت ترکیه زود زود قطع میشه و معطلی زیاد داره اما من متوجه شدم که این مشکل رو با نصب یو پی اس حل کردن. ( اگه توجه کنین رو درهای سالن ترکیه به زبان ترکیه ای نوشته که لطفا بخاری های برقی رو به پریزهای قرمز رنگ نزنید ) چون وقتی ما اونجا بودیم دو بار برقا قطع شد اما کامپیوترها کار می کردند. حالا ما تو حیاط سمت ترکیه بودیم و از ماشین هنوز خبری نبود . مونده بودیم تو سرما و پرهام کوچولومون داشت اذیت می شد. از اونجائیکه ما آذری زبان هستیم و یه ذره هم مطالعه در خصوص ادبیات زبان ترکیه قبلا داشتم و مشکل زبان نداشتم به سمت آخرین مامورهای کنار درب نرده ای خروجی ترکیه رفتم و اجازه خواستم که بزارن همسرم پرهام کوچولو رو تو اتاقکش نگه داره و اون ها هم اجازه دادن و کلی هم با پرهام کوچولو بازی کردن.           ( البته جالب بود که مامورهای پلیس خانم بودند). نهایتا یه ساعت بعد ماشین هم کارهاش انجام شد و رسید به خروجی سمت ترکیه اما هنوز از اون پنج نفری که عوارض نریخته بودن خبری نبود که اونم معلوم بود مشکل از کجا آب می خوره. یه نکته جالب اینکه از اونجائیکه ماشین های سیما سفر تو مرز مشخص هستن همیشه کار اونها رو جلو می انداختن و راننده نیز پیگیر کارای مسافراش بود تا زود تموم بشن و حرکت کنن که راننده ما هم دوباره برگشت و کمی بعد دیدیم که اون پنج مسافر هم با اون اومدن ( انگار مهر های اونا رو کمک کرده بود تا بدون نوبت بزنن ). همه سوار شدیم و از آخرین درب میله ای خارج شدیم. کلی ون های ترکیه اونجا منتظر مسافر بودن و ما از میان اونها گذشته و حرکت در کشور ترکیه را بعد از 1.5 ساعت معطلی در مرز ادامه دادیم. هر دو سمت جاده ترکیه پر بود از برف، انگار که سمت اونا زمستون بود و سمت ما پاییز. بخاطر بارون های روز قبل جاده حالت گلی و خیس داشت. جاده اونها دو بانده و بزرگ اما با آسفالت سرد بود که حالت سنگ ریزه داشت و از زیر چرخ رد می شدن و به کف ماشین خودمون و ماشین های بغلی می خورد. کل ماشین تا شیشه ها گلی شده بود و ماشین هایی که از کنارمون رد می شدن هم کاملا دیدنی شده بودن و ما هم دوباره خوشحال از اینکه با ماشین خودمون نیومده بودیم. برای بار دهم بیستم هی لباس های زمستونی پرهام کوچولو رو درمی آوردیم  و می پوشوندیم. کوچولومون هم دستش درد نکنه و جای تشکر داره که 80 درصد زمانی که تو ماشین هستیم رو همیشه می خوابه و اذیت نمی کنه اما ما همش مواظب بودیم که عرق نکنه و سرما نخوره. تو ماشین خسته بودیم و گه گاهی چشمامون بسته می شد. تازه یادم اوفتاد که بابا ما نه صبحونه خوردیم نه ناهار. میوه و بیسکویت داشتیم اما اونا هم تو کوله بود و حال در آوردنشون رو نداشتیم. راستی یادم رفتم که بگم همه غذاها و حتی آب آقا پرهام رو از تبریز آورده بودیم تا یه لحظه معده اش با غذاها و آب اونجا اذیت نشه. غذاهاش رو فریز کرده بودیم و یه گرمکن غذا داشتیم و آب اون هم جوشیده و تو ظرف های کوچیک آماده بود. برای راهش هم غذاش مجزا آماده کرده بودیم که تو ماشین می دادیم. خلاصه تصمیم گرفتیم که ناهار رو نگه داریم واسه خود وان که فاصله اش هم زیاد نبود. تو راه هی چرت می زدیم اما دیده می شد که ماشین های کاپتاژ از کنارمون یکی یکی رد می شن. از دو شهر هم تو راهمون رد شدیم که کوچیک و ساختموناش پراکنده بنظر می اومدن. اسماشون بترتیب سارای و اوزالپ بودن . نزدیک های شهر وان سمت راست جاده یه دریاچه بزرگ بود ولی از اونجائیکه می دونستیم دریاچه وان نیست زیاد هیجان زده نشدیم.        ( اسمش دریاچه ارچک بود ) - تصحیح نگارنده : ایلک گولی- . بالاخره بعد یه ساعت رانندگی، حدود 13.45 رسیدیم به شهر وان .

پایان قسمت چهارم

ادامه دارد ..............


محمد رضا از تبریز ( تاریخ مسافرت 20 الی 22 آذرماه 93  )

قسمت پنجم

از مرز رازی تا وان در حدود 90 کیلومتر بود که تا ورودی شهر سارای جاده آسفالت سرد و ناجور و بعد اون جاده خوب می شد.  ساعت 13.45 به وقت ما و 12.15 به وقت ترکیه رسیدیم به ورودی شهر وان.  اونایی که خوابیده بودن هم بیدار شده و شروع کردن به صحبت در مورد اینکه به کدوم هتل میخوان برن. ما گفتیم که هتل الیت ورلد رو رزرو کردیم و میریم اونجا که بقیه هم چون هتل خاصی در نظرشون نبود راننده به اونها هتل ایلوان را پیشنهاد کرد و گفت که چون با اون هتل همکاری دارن براشون مناسب درمیاد و بیشتر نفرات قبول کردند ، فقط یه خونواده موند که اونا بیشتر به هتل ما علاقه داشتن که گفتن میان از اونجا قیمت می کنن. همینطور که وارد شهر می شدیم سمت چپ خیابون صخره های بزرگی دیده می شد که جلوی اونا و بعضا توشون ساختمان ها و انبارهایی درست کرده بودن که چیزهایی رو تو گونی می ریختن و بار ماشین ها  می زدن که بعدا اگه اشتباه نکنم، فهمیدم ذغال سنگ بود. ( آقا رضا اگه اشتباه بود لطفا اصلاح کنید ). آخه ترکیه ای ها برای روشن کردن بخاری هاشون از اون ماده  استفاده می کنن. رفته رفته خیابون ورودی شهر اونقدر کم عرض شد که انگار فقط جا برای رد شدن یه ماشین بود. آدم وقتی چهره شهر رو در هنگام ورود اینجوری می دید، دلش می گرفت. بعد اون خیابون تنگ ، خیابون های اصلی شهر دیده شدن و هر چقدر به مرکز شهر می رفتیم مغازه ها و خونه ها بهتر می شدن. به راننده هر چقدر اصرار کردیم که تا جلوی هتل ها ما رو ببره قبول نکرد و گفت ما تا جلوی دفترمون فقط می تونیم بریم. نکته جالبی که شما در ورود به وان می بینین، تعداد بسیار زیاد ماشین و علی الخصوص ون تو این شهرهست. اونقدر ماشین هست که آدم تعجب می کنه و سرش گیج میره. خلاصه بگذریم ماشین از کوچه های تو در تو رد شد و جلوی دفترشون تو خیابون بش یول وایستاد و همه پیاده شدن. دور و بر دفتر هم پارکینگ های زیادی بود که خیلی هم ماشین ون توشون پارک شده بود. به مسافرا شماره  دفترشون رو دادن و گفتن که موقع برگشت به خوی، به هتل هاتون بگین که به این شماره زنگ بزنن تا بیان و ما رو از هتل هامون سوار کنن . جهت یادآوری هم بهمون گفتن که ماشین هاشون ساعت های 12 و 14 بعد از ظهر به سمت خوی حرکت می کنن. جلوی دفتر، کوچه به خاطر بارون خیس و حسابی گلی بود. با احتیاط تمام و حرکت های مارپیچی خودمون رو از توی گل ها به سر خیابون رسیدیم. از عابرای محل در مورد دلموش ها پرسیدیم که گفتن این دولموش ها به مسیر هتل شما نمی خوره. ما هم چون هوا سرد بود و برای اینکه پسرمون هم یه وقت سرما نخوره یه تاکسی گرفتیم که 10 لیر از ما گرفت و ما رو به هتل الیت ورلد رسوند. مسیر بیشتر از 5 دقیقه طول نکشید و تو راه هم راننده با احترام با هامون صحبت می کرد و راهنماییمون می کرد. معلوم بود که مردم شهر می خواستن با احترام به مسافرین و توریست ها دیدگاه مثبتی به شهرشون ایجاد کنن و مسافرای بیشتری به شهرشون بیارن. ( جهت اطلاع بهتون بگم که راننده تاکسی یه کارت ویزیت به ما داد و گفت اگه  خواستین برگشتنی من 150 لیر می گیرم و دربست تا خوی می برمتون ولی مطمئن نیستم با این قیمت می برد یا نه !!! ). جلوی هتل پیاده مون کرد. ورودی هتل که به خاطر ایام کریسمس تزئین و چراغانی  شده بود منظره بسیار زیبایی داشت. از ورودی هتل که یه گیت بازرسی مثل فرودگاه هم داشت، رد شدیم. با خوش آمدگویی به میز Reception هدایتمون کردن. گفتیم که از طریق سایت قبلا رزروکردیم و بعد چک کردن پاسپورتامون رو هم گرفتن، مبلغ دو شب رو هم به لیر پرداخت کردیم . به خاطر درخواست ما یه اتاق توی طبقه ششم و با منظره دریاچه به ما دادن. هتل الیت ورلد کلا 12 طبقه بود که زیر زمین اون استخر و سونا، همکف ورودی و کافی شاپ، طبقه اول سالن صبحانه، 8 طبقه اتاق ها و طبقه آخر رستوران اصلی بود. یه 5 لیری دادیم به اون پسری که تو هتل کار می کرد، اونم وسایلمون رو با خودش بالا آورد و اتاقمونو تحویلمون داد. برامون هم توضیح داد که استخر، سونا، حمام عثمانی و سالن ورزشی برای مسافرا رایگانه و صبحانه هم از ساعت 7 تا 10 سرو میشه. اتاق نسبتا مرتبی بود. از پنجره اش دریاچه و قلعه وان بخوبی دیده می شد و منظره قشنگی داشت. تنها  ایرادش این بود وقتی که از زیر شیر آب اطفاء حریق رو سقف ( که برای خاموش کردن آتش در مواقع آتش سوزی استفاده می شه) رد می شدی  رو سرت آب چکه می کرد. یواش یواش داشتیم از گرسنگی می مردیم، سریع وسایل را باز کردیم و تو کمد ها جا دادیم. اول غذای آقا پسرمون رو دادیم تا زیاد گرسنه نمونه و  بعد هم بسرعت زدیم  بیرون از هتل تا یه رستوران مناسب با کلی غذا برای خوردن کشف کنیم. 

ادامه دارد ........


محمد رضا از تبریز ( تاریخ مسافرت 20 الی 22 آذر 93 )

قسمت ششم :

برای پیدا کردن جایی برای ناهار از هتل خارج شدیم. هتل الیت ورلد توی خیابون کاظم کارا بکیر بود و ما به سمت خیابون جمهوریت شروع به حرکت کردیم. رستوران ها و فست فود های زیادی تو مسیرمون می دیدیم و حتی روزهای بعد با رستوران های زنجیره ای معروف نیز آشنا شدیم ولی از اونجائیکه خیلی گرسنه بودیم، فعلا دنبال جای معروفی نبودیم. بالاخره یه رستوران به اسم " امام اوغلی " تو مسیرمون پیدا کردیم و به طبقه دوم اون که لژ خانوادگی بود رفتیم. محل نسبتا تمیزی بود و جالب اینکه ایرونی ها تو رستوران دیده می شدند. از بین غذاها یه "اسکندرکباب "و یه " شیش تاووک (جوجه کباب) " جمعا به مبلغ 28 لیر سفارش دادیم.  قبل از اینکه غذا رو بیارن یکی از گارسون ها شروع کرد روی میز ما رو با آب معدنی، دو نوع سالاد، ماست خیار، پیاز، کاهو، سبزیجات و یه حلوای خاص که اسمشو هم پرسیدیم، ایرمیک بود  پر کردن. یه لحظه با خودمون گفتیم که نکنه اینها رو هم جدا حساب کنن که خجالت رو کنار گذاشتیم و پرسیدیم که گفتن اینها روی غذا حساب شده و ما هم خیالمون راحت شده و تا حدی که جا داشتیم، خوردیم. غذا هم که اومد خیلی خوشمزه بود ولی شیش تاووکش خیلی تند بود که حتما اگه یه وقتی به غذاخوری هایی که غذاهای گوشتی سرو می کنن، رفتین  در مورد فلفل تندشون سوال کنین چون که  اکثرا ترکیه ای ها غذاهاشون رو با فلفل  تند می خورن. حالا که سیر شده بودیم افتادیم به جون مغازه ها. تو مسیر پر بود از مسافرای ایرونی، طوریکه تو مدت اقامتون بعضی افراد رو تو مغازه های مختلف برای 3 تا 4 بار هم می دیدیم. اول از همه خیابون کاظم کارا بکیر را تا آخرش رفتیم و مغازه هاش رو گشتیم. مارک های معروف هم به وفور دیده می شد که قیمت های بالایی داشتن ولی با این وجود جنس های مناسبی هم میشد پیدا کرد، چند تا خرید معمولی کردیم و آدرس ال سی وایکیکی رو پرسیدیم تا خریدهای اصلیمون رو بکنیم که گفتن تو خیابون جمهوریته. وارد فروشگاه ال سی وایکیکی که شدیم احساس کردیم تو لاله پارک تبریز هستیم، بیشتر از ترکیه ای ها، ایرانی توی فروشگاه بود که همشون دستاشون پر از کیسه های خرید بود. فروشگاه نسبتا کوچیک ولی تو چند طبقه بود که طبقات مربوط به بچه ها، خانم ها و آقایون مجزا شده بودن. تخفیف های نسبتا مناسبی داشت. مثلا قیمت های کاپشن های زمستونی در حدود 100 لیر و شلوارهای کتان 30 لیر بودن. پلیورها و بافت ها رو هم می شد از 30 تا 50 لیر پیدا کرد. روی هم رفته قیمت ها مناسب و تفاوتشون با تبریزاز نصف بیشتر بود. ما هم کلی خرید کرده و از آونجائیکه دیگه ساعت 8 بعدازظهر شده بود و هوا هم سرد و تاریک شده بود تصمیم گرفتیم برگردیم به سمت هتل. یه چیزی هم که باید به اون  اشاره کنم اینه که تو این خیابون کاظم کارا بگیر اونقدر ماشین بخصوص ون بود که باید خودتون ببینید تا بفهمید چی میگم. بقدری ماشین تو خیابون ها بود که دود اگزوز اونها بهمراه  دود بخاری های خونه ها، هوای شهر رو کاملا آلوده کرده بود و آلودگی به حدی زیاد بود که از چشم های آدم کم کم داشت اشک میومد. تو راه یکی از خونواده هایی که تو ماشین با ما بود رو دیدیم و پرسیدیم که آیا اومدن هتل ما یا نه که با کمال تعجب بهمون گفتن که " ما هر چقدر با هتل چونه زدیم، کمتر از 220 لیر پایین نیومد و ما هم رفتیم هتل دیگه". با خودمون فکر کردیم که اگه اینطوریه خوبه که ما شانس آوردیم. بعد رسیدن به هتل و کمی استراحت چون زیاد گرسنه هم نبودیم به میوه و تنقلات قانع شدیم و بعدش من تصمیم گرفتم که یه سری هم به استخر هتل بزنم. استخر تو طبقه 1- بود. چون تو یکی از سفرنامه های وبلاگ آقا رضا خونده بودیم می دونستم که باید با خودم کلاه شنا و مایو می آوردم. ورودی استخر تمیز بود و به افراد هم دمپایی و حوله مخصوص استخر می دادن. کنار استخر هم یه باشگاه بدنسازی بود که تقریبا 10 نفری داشتن توش ورزش می کردن و چون دیوارش با استخر شیشه ای بود از توی استخر دیده می شد. استخر خلوت و فقط 3 نفری توش بود که اونها هم مثل من ایرانی بودن. آب استخرگرم بود که جاتون خالی یه ساعتی توش شنا کردم و برگشتم به اتاق. از اونجائیکه تو هتل اینرنت بیسیم رایگان بود با برنامه وایبر گوشی با خونواده هامون تو تبریز کلی صحبت کردیم  و چون خیلی خسته بودیم تصمیم گرفتیم که بخوابیم تا فردا ادامه خرید هامون رو انجام بدیم. صبح شد و از خواب بیدار شدیم. آقا پرهام هم که از خواب سیر شده بود و شیطنتش شروع شده بود. آماده شدیم و رفتیم برای خوردن صبحانه. رستوران هتل فضای قشنگ و تمیزی داشت و انصافا میز صبحانه ای کامل تر از این نمیشد دید. انواع پنیر،کره، مربا ها، عسل، تخم مرغ ها، سوسیس، کالباس, میوه ، نان ها، آب میوه ، چای و ... . گفتیم واسه کوچولو هم صندلی کودک آوردن و شروع کردیم به خوردن . فقط می تونم بگم اونقدر خوردیم که من تا ساعت 8 بعدازظهر اصلا میل به هیچی نداشتم. ساعت 10.5 شد و برنامه خرید شروع شد. اینبار مغازه های Defacto, Cotton, Mavi, YKM,Inci,Flo,Adel,Damat و چند تا مغازه بزرگ دیگه رو گشتیم و خرید کردیم. چون وسایلامون زیاد شده بود دوباره برگشتیم هتل و قرار گذاشتیم بقیه مغازه ها رو بعداظهر تموم کنیم. دو سه ساعتی خوابیدیم و کامل استراحت کردیم. صبح تو مسیر دو تا مرکز خرید دیده بودیم که قرار گذاشته بودیم عصر اونها رو هم بگردیم. یکی Turkuaz تو خیابون کاظم کارا بکیر و اون یکی هم Aidin Perihan بود که تو خیابون روبروی جمهوریت بود. جاهای خیلی قشنگی بودن و حتی تو طبقه آخر آیدین پریهان، غذاخوری و سینماهای لوکسی بود. تو فروشگاه های روز قبل چون زنجیره ای بود ما هم نمی تونستیم چونه بزنیم اما تو این مراکز خرید  بعضی وسایل رو تا نصف قیمت هم خریدیم. در نهایت تا سقف بودجه ای که برای خرید گذاشته بودیم ، خرید کردیم، فقط مونده بود سوغاتی که اونم تصمیم گرفتیم که از شکلات های معروف ترکیه بگیریم. روز دوم هم داشت تموم میشد و وقت شام شده بود. از اونجائیکه تو گردش هامون انواع غذا خوری ها رو مثل پیزا پیزا، برگر کینگ، پیتزا دومینوس و ... رو شناسایی کرده بودیم تصمیم گرفتیم که به پیتزا دومینوس بریم. یه پیتزا که فروش کامپانیا داشت ( یعنی فروش با شرایط خاص و قیمت متاسب) با سایز بزرگ بهمراه نوشابه و سیب زمینی گرفتیم که 25 لیر شد و حسابی نوش جان کردیم. بعد اون به هتل برگشتیم و اینبار چون خیلی خسته بودیم دیگه منم استخر نرفتم و گرفتیم خوابیدیم.

ادامه دارد .....



محمد رضا از تبریز ( تاریخ مسافرت : 20 الی 22 آذر 93)

قسمت هفتم و آخر

روز سوم و آخر مسافرتمونه. از خواب بیدار شدیم. دیگه  واسه خرید هم برنامه ای نداشتیم. اول از هر چیز باید زمان برگشتنمون رو با آژانس سیما سفر هماهنگ می کردیم، وقتی داشتیم برای خوردن صبحانه به رستوران می رفتیم من کارت ویزیتی که آژانس بهمون داده بود رو به خانمی که پشت پیشخوان هتل بود دادم و گفتم که به این دفتر زنگ بزنن و بگن که ما با ماشین ساعت 12 می خوایم بریم خوی. من از بین حرف های این خانم متوجه شدم که گفت میخوان برن مرز خوی ولی فکرکردم که خودشون برنامه رو میدونن. رفتیم باز از اون میز مفصل صبحانه وان هتل الیت حسابی خوردیم و به اتاق برگشتیم. چون وقت کم بود دیگه تصمیم گرفتیم که جاهای دیدنی وان رو برای دفعه بعد که با ماشین خودمون میخوایم بیایم، نگه داریم .( مثلا دریاچه وان، خانه گربه های وان، قلعه وان، اسکله شهر، فروشگاه میگروس و چند جای دیگه ). شکلات های سوغاتی رو هم از هایپر مارکت بزرگ روبروی هتل الیت خریدیم و شروع کردیم به بستن چمدون ها. ساعت 11 به وقت ترکیه شده بود و از صبح  بارون حسابی و بعضا هم برف میبارید. به لابی هتل اومدیم و اتاق رو تحویل دادیم و پاسپورتامون رو گرفتیم. جهت احتیاط به خانم مسئول گفتم که دوباره با دفتر سیما سفر تماس بگیره تا از اومدنش مطمئن بشیم. 11.30 راننده وارد هتل شد و متوجه شدم که این ماشین مستقیم به خوی نیست و تا مرز میخواد ما رو ببره .کلی حالمون گرفته شد و فهمیدم که مشکل از حرفای صبح اون خانومه هست. راننده هم با دفترشون صحبت کرد و گذاشت رفت . ما موندیم و وان و فکر چطوری رفتن به خوی با این وقت کم و قبل اینکه مرز بسته بشه. چاره ای نداشتم  سیم کارت همراه اولم رو که از اول مسافرت از دسترس خارج کرده بودم فعال کردم و خودم شماره تلفن دفتر رو گرفتم. قبلا می دونستم که تعرفه صحبت با تلفن ترکیه دقیقه ای 2500 تومنه اما موضوع جدی و حاد بود. ( تو سایت همراه اول قیمت رومینگ موبایل رو میشه پیدا کرد ). به مرد پشت خط موضوع رو توضیح دادم و اون هم گفت که توی ماشین های خوی جا ندارن و فقط تا مرز می تونیم شما رو ببریم . من هم با اصرار و یادآوری اینکه بچه کوچک داریم پا فشاری میکردم. آخرش هم من رو چند دقیقه پشت خط نگه داشت و نفهمیدم با کی صحبت کرد که نهایتا بعد 8 دقیقه مکالمه ( 20000 تومان هزینه تلفن که بعدا تو قبضم اومد ) به من گفت که دو تا صندلی تو ماشین ساعت 14 براتون جا باز کردیم که ما هم کلی خوشحال شدیم. تا ساعت 13 تو لابی هتل منتظر شدیم که بالاخره راننده پیداش شد و ما رو سوار کرد و به سمت دفترشون برد. جالب بود که تو راه هم مسافرای دیگه رو از هتل ها بر می داشت که اکثرا همونهایی بودن که با هم اومده بودیم. آروم آروم بارون به برف تبدیل شده بود. بعد ثبت اسم ها تو کامپیوتر، ماشین که ایندفه دیگه بنز نبود و کیفیت پایینی نسبت به اون داشت به سمت مرز خوی حرکت کرد. از وان که خارج شدیم برف  زیاد شده بود تا حدی که دیگه راننده جلو رو به زور می دید. خلاصه با اضطراب و دلهره نهایتا ساعت 15.15 رسیدیم به مرز. هوا هم داشت یواش یواش تاریک می شد ( به ساعت ما 17.45 شده بود ) کل مراحل خروج از ترکیه و ورود به ایران 20 دقیقه بیشتر طول نکشید. ارزیاب هم زیاد معطل نکرد و با تعداد چمدون ها و حجم خریدها میزان معافیت ها رو تشخیص می داد.  فقط یکی از پاسپورتامون مهر خورد و تمام کارای گمرکی تموم شد و اومدیم سمت خودمون و سوار همون ماشین شدیم و بالاخره حرکت کردیم. خوشحال بودیم که یه ساعت بعد میرسیم خوی که وسط های راه راننده یهو نگه داشت و دیدیم که به به ماشین پنجر شده، راننده پیش خودش پمپ باد برقی داشت که اونم فقط کمی تونست از بادش رو جبران کنه. آرام آرام تو تاریکی از جاده خارج شدیم و وارد یه روستایی شدیم که نفهمیدیم اسمش چی بود. خلاصه یه تعمیرگاه اونجا باز بود که مشکل ما رو حل کردن و دوباره اینبار زیر بارون شدید ( بارش برف به بارون تبدیل شده بود ) به سمت خوی حرکت کردیم و نهایتا ساعت 7.5 شب وارد ترمینال خوی شدیم. بارون خیلی وحشتناکی می برید. خانم ها نشستن تو ماشین ون و آقایون رفتن ماشین های خودشون رو بیارن کنار ون. وسایلامون رو گذاشتیم تو ماشین و با خوشحالی حرکت کردیم به سوی تبریز. بارون خیلی تند می بارید اما چون جاده خلوت بود تونستیم دو ساعته برسیم به تبریز. ساعت 10 شب و مسافرت تموم شده بود. برای خودش تجربه تازه ای بود. اما تو این مسافرت به نتیجه ای هایی رسیدیم که بهش اشاره می کنیم :

-          اگه بچه کوچیک دارین سعی کنین حتما با ماشین خودتون به وان برین.

-          وان فقط برای خرید لباس  خوبه و وسایل دیگه و تفریح کردن زیاد مناسب نیست.

-          ترجیحا تو فصل بارون و برف که جاده خرابتر میشه مسافرت به وان رو انتخاب نکنید.

-          چون پاییز و زمستون روزهاش کوتاهه و زود تاریک و سرد میشه، ترجیحا خونواده هایی که بچه کوچیک دارن نیمه اول سال رو برای مسافرت انتخاب کنن.

-          تو زمان مسافرت این رو هم در نظر بگیرید که نصف روز اول و بیشتر از نصف روز آخر نمی تونید از خرید و گردش تو شهر استفاده کنین.

در آخر هم از آقا رضا و عزیزانی که تا آخر این سفرنامه با ما بودن، نهایت تشکر رو داریم.

پایان

      ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

                                                                          6

فرستاده شده در ۲۲ آبان ۹۳، ۱۶:۲۴:۳۴  توسط آقای علی.اک

با سلام و احترام
طبق اعلام قبلیم خلاصه ای از سفر 2 روزه زمینیم رو به وان براتون تعریف می کنم که در صورت صلاحدید در هر بخشی دوست داشتید منتشر کنید.
قسمت اول:
اول باید بگم که من ساکن شهر رشت هستم ولی با توجه به سکونت خواهرم در شهر تبریز من شروع سفرم بعد از یه استراحت یک روزه در تبریز آغاز شد. من ابتدا می خواستم با تور از تبریز برم وان که واسه هتل آکدامار نفری 420000 هزارتومان و برای پسر 2.5 ساله ام حدود 200000 هزارتومان که به دلیل مصادف شدن با ایام سوگواری تاسوعا و عاشورا تور کنسل شد و من که هیچوقت کوتاه نمیام و همیشه نقشه دومی دارم تصمیم گرفتم خودم تا مرز برم ....
صبح روز سه شنبه 93/08/13 ساعت 7 صبح از شهر تبریز عازم شهر خوی شدیم که حدود 2 ساعت طول کشید تا رسیدیم . جاده بین این دو شهر هم جاده نسبتا خوبیه (قسمتی اتوبان و قسمتی 2 طرفه). اول سراغ ترمینال خوی رو گرفتم که از اونجا مستقیم برای شهر وان ماشین ون هست و با نفری 45 هزارتومان شما رو میبره تا هتل مورد نظرتون. اما 2 تا ماشین موجود صبح ساعت 8 رفته بودن و سواری ها هم بخاطر قانون جدید جریمه بنزین ، تا مرز بیشتر نمیرفتن. طبق معمول باز من از رو نرفتم و خودم تصمیم گرفتم راهی مرز بشم.. توی همون ترمینال با یه راننده دوست شدم که هم مسیر رو بهمون گفت هم کارتش رو داد که اگه قصد داریم دفعه بعد بیایم روز قبلش باهاش هماهنگ کنیم. کلی هم راهنماییمون کرد حتی شماره حساب ها رو هم واسه عوارض خروج بهمون گفت . 

جاده مرز رازی دقیقا از کنار ترمینال خوی شروع میشه .. 60 کیلومتر راه پر پیچ و خم و با آسفالت ضعیف و بعضی قسمت ها خاکی... البته با طبیعتی دلنواز و در آن صبح زیبا و آفتابی پاییزی خیلی لذت بردیم تا رسیدیم به مرز. تاکید میکنم دوستان فقط در سفرها به مقصد فکر نکنند و از مسیر هم لذت ببرند. برای این مسیر باید یه ساعت وقت گذاشت .

در انتهای مسیر و با گذشتن از جاده ای که دو طرف آن را درختان محصور نموده اند به پاسگاه مرزی می رسید.

ماشین رو اگه کاپتاژ نکردین باید در پارکینگ خاکی و پر از چاله چوله دم مرز بزارید و وسایلاتون رو بردارید و پیاده برید به سمت کیوسکهای مرزی . قبل از عبور از درب ورودی مرز می بایست عوارض خروج و شهرداری رو در باجه بانک ملی که سمت چپ در ورودی قرار داره پرداخت کنن. من که رفتم چون خلوت بود خیلی سریع کارم انجام شد و فقط اسم افراد و مبلغشون رو توی فیش نوشتم( نفری یک فیش 25هزار تومانی برای عوارض خروج و یک فیش مشترک برای شهرداری قطور که مبلغش معادل تعداد نفرات ضربدر 3000 تومان هست و نیازی به فیش تکی نمی باشد)


حالا با در دست داشتن فیش ها و پاسپورت وارد کانکس خروجی مرز شدیم و خیلی فوری کارمون تموم شد. درواقع ساعت 10:30 دقیقه ما مهر خروجمون خورد و اومدیم دم مرز ترکیه برای کارهای ورود به خاک ترکیه اما....

برق در طرف ترک نبود و همه به انتظار اومدن برق بودن... خیلی ها از 9 صبح اونجا بودن . هوای بیرون سرد بود و گل پسر من هم تو بغل مامانش خواب که این کار رو واسه ما سخت میکرد . البته اتاقک سالن انتظار قسمت ایرانی ها گرم بود. خلاصه حدود ساعت 11:30 بود که دل ترکها به حال جمعیت سوخت و پاسهای ما رو گرفتن و به ایستگاه قطار که در 3کیلومتری اینجا قرار داشت بردن تا اونجا ورودی ها رو ثبت کنند .
ساعت 12 بود که ماشینشون اومد و ما دورشون جمع شدیم و اونا به شکل نا واضحی شروع بع خوندن اسامی روی پاسپورتهامون کردن . وقتی پاسهای هرسه نفریمون رو گرفتم از گیت که خاموش بود رد شدیم و به صورت سرسری توسط 2 تا مامور ترک چمدونامون چک شد از اونجا خارج و وارد مرز ترکیه شدیم .
ماکه از هفته ها قبل استرس این سفر رو به دلایل مختلف از جمله عدم تجربه زمینی و همینطور ناآرامی های اخیر ترکیه داشتیم با ورود به خاک ترکیه اندکی آروم شدیم.
در بیرون مرز تعداد زیادی ون 14 نفره آماده حمل مسافرین به شهر وان بودن. ما هم با چند نفر از زوجهایی که همونجا باهاشون دوست شده بودیم و از تهران میومدن سوار یه ون شدیم . قبل از حرکت نفری 20 لیر (30 هزارتومان) دادیم به راننده. راننده کرد بود و با خوشرویی یه بطری حاوی خوشبوکننده دست به ما داد تا دستهامون رو معطر کنیم . یه آهنگ ترکی هم گذاشت و شروع به خوندن کرد با آهنگ.. بچه ها هم کلی شوخی میکردن و جو شادی داشتیم تا هنگام رسیدن به وان . جاده 90 کیلومتری تا وان اتوبانی بود 2 بانده که هرچه از مرز به وان نزدیک میشدیم کیفیت آن بهتر میشد . در شروع مسیر جاده پر از سنگ بود که از زیر لاستیک ها در میرفت و به بده و شیشه ماشینهای کناری برخورد می کرد و گاها خسارتی هم به دنبال داشت.
حدود 1:10 دقیقه در راه بودیم که نمایان شدن دریاچه ای از دور نوید رسیدن به مقصد می داد. ساعت به وقت ایران حدود 2 عصر و به وقت ترکیه 12:30 دقیقه بود (به محض ورود به ترکیه ساعتتون رو 1.5 ساعت عقب بکشید). در ابتدا راننده حاضر به رساندن مسافرین به هتل نبود و وارد ترمینال شد اما با اسرار ما قبول کرد ما رو تا فلکه ماراش ببره که تقاطع 2 خیابان اصلی و نزدیک به هتل های داخل شهر بود .
من و همسرم عهد کرده بودیم درصورت عدم استفاده از تور بهترین هتل رو واسه سکونت انتخاب کنیم و بخاطر همین از با یه دولموش رفتیم به سمت هتل پنج ستاره elite world که توی خیابان Kazım Karabekir قرار داشت . هزینه دولموش تقریبا 1.5 لیر برای هر نفره...
ورودی هتل نوید انتخاب هتلی خوب رو میداد . از 3 نفری که در بخش پذیرش هتل بودن فقط 1 نفر به زبان انگلیسی مسلط بود که بعد از خوش آمد گویی از ما مدت اقامتمون رو پرسید و قیمت هر اتاق 2 نفره استاندارد رو برای هر شب 300 لیر اعلام کرد . ولی ما که اهل چونه زدن بودیم با کلی صحبت رسوندیم به شبی 210 لیر و بعد از پرکردن فرم پذیرش و پرداخت 420 لیر برای 2 شب اقامت کارت اتاقمون رو تحویل گرفتیم و به اتاقمون در طبقه 5 رفتیم .
اتاق خوب و راحت با امکانات کامل که توی سایتش قابل مشاهده است.(http://www.eliteworldvan.com.tr/default-en.html)

سریع لباسامون رو عوض کردیم و برای دیدن شهر و صرف نهار راهی خیابان شدیم ......

پایان قسمت اول.... ادامه دارد

*********************************************************

فرستاده شده در ۲۶ آبان ۹۳، ۱۷:۳۹:۰۳  قسمت دوم سفرنامه زمینی به وان...

توسط آقای علی.اک

... خلاصه بعد از یه 5 ، 6 ساعت تحمل مسیر و سایر مسائلی که بهش اشاره شد وسایلامون داخل اتاق قرار دادیم و بعد از اینکه یه آبی به سرو رومون زدیم برای صرف نهار و دیدن شهر از هتل خارج شدیم. ساعت حدود 1 بعد از ظهر به وقت ترکیه بود . هوا ابری بود و سوز سردی میومد . طبق اطلاعاتی که از سایت هواشناسی گرفته بودم دمای هوا بین 6 تا منفی 5 درجه در نوسان بود و یکی دو ساعت دیگه بارش برف شروع میشد .ولی شوق یه تجربه جدید باعث شده بود این سرما رو حس نکنیم و حتی پسر شیطونم میخواست کلاه و کاپشنش رو در بیاره ...
در مسیر بلوار Kazım Karabekir به سمت تقاطع خیابان جمهوریت شروع به پیاده روی کردیم و در مسیر یه نگاهی به فروشگاهاش انداختیم . اینرو باید یادآوری کنم وقتی با ون وارد شهر و خیابانی که پایانه توش بود شدیم خیلی حالمون گرفت و فکر کردیم وارد یه روستا شدیم ولی با قدم زدن توی این دو خیابان معروف شهر وان احساس میکنید در قلب ترکیه قدم میزنید و زرق و برق فروشگاهها شما رو از اون احساس اولیه رها میکنه. در خصوص مردم این شهر هم چیزی رو که فهمیدم میگم و البته میتونه اشتباه باشه پس خیلی شخصی توصیفشون میکنم. مردمی هستند بسیار مهربان و مهمان نواز که بیشتر کرد زبان هستند تا ترک زبان و بیشتر افراد حتی با جملات ابتدایی انگلیسی آشنایی ندارند و متاسفانه احتمالا به دلیل iQ پایین به سختی می توان با زبان ایما و اشاره به آنها چیزی فهماند حتی من که در پانتومین ادعا دارم گاهی می ماندم که چگونه منظورم را برسانم ولی دانستن اندکی زبان ترکی خیلی کاربردی است. در خصوص پوشش هم هم باحجاب دارند و هم بدون حجاب که البته بهتر است بگویم بدون روسری چون پوشیده لباس می پوسند . و با وجود آن همه لباس زیبا من به ندرت آدم خوش لباس می دیدم ، فکر کنم بیشتر مربوط به سلیقه انتخابشون بود چون بعدا هنگام خرید دیدم که چی اتخاب می کردن... بگذریم...
همینطو که در طول مسیر پایین میرفتیم از چند فروشگاه دیدن کردیم چند تا چیزم که بیشتر قاقالی لی واسه فسقلیمون بود خریدیم تا یه کوچه مونده به تقاطع سمت چپ کوچه Bahçıvan یه غذا خوری بود با غذاهای محلی به نام Pinar Et Lokantasi که چون شلوغ بود رفتیم و ما هم داخلش نشستیم . ( یکی از راههای فهمیدن خوب بودن کیفیت غذای یک رستوران در سفر به جاهایی که اطلاعات چندانی ازش ندارین در مرکز شهر دنبال رستوران شلوغ بگردید چون حتما یه چیزی هست که اونجا تجمع کردن و لااقل غذاش تازست) . تا وارد شدیم صاحب رستوران که فهمیده بود توریست هستیم به استقبالمون اومد و دستور داد یه میز خانوادگی رو واسمون خالی کنن و خودش منو رو واسمون آورد و ضمن توضیح هر یک از غذا ها به صورت ترکی به همراه چند کلمه ترکی مثل گوشت یا کوبیده به ما فهموند چه غذاهایی داره ما هم از قبل اسم اسکندر کباب رو شنیده بودیم و همینطور دونرکباب رو و از هرکدوم یه پرس سفارش دادیم . اولش برامون 2 نوع سالاد آوردن یکی همون سالاد شیرازی با برش های درشت تر بهمراه جعفری و دیگری پوره ای از فلفل و پیازو جعفری که برای شروع بد نبود و اما غذای اصلی رو که آوردن از طرز سرو کردنش خوشم اومد . اسکندر کباب یه دیس بود که درسمت راستش ماست چکیده بود در سمت چپش ترکیبی از برنج و بلغور کندم پخته شده بود و در مرکز بر روی نانهای برش خورده گوشت بربان شده با یک سس که ترکیبی از گوجه پخته شده در دنبه یا روغن حیوانی بود و دونر کباب شامل یک دیس از گوشت بریان به همراه برنج و بلغور و سمت دیگر پیازو جعفری بود که با نانی شبیه بربری خودمان و تکه های نان لواش محلی ترکها به نام یوفکا سرو میشد . جای همه دوستان خالی غذا بسیار عالی بود و کل این غذا ها شد 26 لیر که خیلی مناسب بود . بعد از صرف غذا از رستوران خارج شدیم تا چرخی در شهر بزنیم . برف هم طبق پیش بینی شروع به بارش کرده بود و ما هم با شکم سیر از بارشش لذت میبردیم...

****************************************************

فرستاده شده در ۶ آذر ۹۳، ۱۵:۵۴:۱۳  - قسمت سوم – توسط آقای علی . اک

... چون گل پسر ما خسته بود و وقت چرت نیمروزیش بود تصمیم گرفتیم به هتل برگردیم فقط قبل رفتن به هتل 500 دلار رو توی یه صرافی در خیابان جمهوریت با نرخ 2.2 به لیر تبدیل کردیم (فروش 2.25 و خرید 2.2) یعنی 1100 لیر گرفتیم . (نرخ تبدیل معمولا در طول روز نوسان خیلی کمی داره و در طول این 2 روز بیشترین نرخی که تبدیل کردم 2.22 بود- همیشه سعی کنید به اندازه نیازتون و حتما از صرافی ها که از 9صبح تا 7 شب هم یکسره باز هستند دلارتون رو تبدیل کنید) در طول مسیر تا هتل که 15 دقیقه پیاده راه بود از چند فروشگاه هم بصورت گذرا دیدن و خرید کردیم مثل دفاکتو و ماوی و .... و با خرید ها به هتل رسیدیم . قبل رفتن به اتاقمون به لابی هتل مراجعه کردم و مبلغ اتاق رو به لیر پرداخت کردم و 200 دلاری رو که بصورت امانی داده بودم تحویل گرفتم چون در شروع سفر 80 لیری که از سفر تابستونمون به کوش آداسی مونده بود رو فقط داشتم که تازه 40 دلارش رفت واسه هزینه مرز تا وان و مابقی پولم به دلار بود و هتل نرخ تبدیلش 2.1 بود، من قبول نکردم و گفتم بعدا با لیر تصویه میکنم و 200 دلار رو امانی گذاشته بودم . این رو گفتم تا دوستان اگه پول رایج نداشتن با هرقیمتی حاضر به تبدیل پولشون نباشن ... وقتی وارد اتاقمون شدیم خانومم پسری رو به من سپرد و خودش دوباره برای خرید بیرون رفت . منم با پسری یکم بازی کردم تا خوابید . بعد لباس هامون رو از توی چمدن بیرون آوردم توی درآور اتاق چیدم و تا برگشت همسرم کمی کنار پسری استراحت کردم...

 

حدود دوساعت بعد خانومم با کلی خرید برگشت، البته بگم بیشتر خرید ها سفارش دوستان و آشنایان بود و بنده خدا در طول سفر واسه خودش کمتر خرید کرد . بعد از کمی استراحت و جابجایی خرید ها به یک ساک بزرگ و سبک که به همین منظور همراه آورده بودیم و بیدار شدن پسری از خواب با چشمهای پف کرده حدود ساعت 5:30 دقیقه عصر دوباره عازم خیابان شدیم . قبل از خروج از لابی ساعت کار استخر رو پرسیدم که گفت تا 10 شب بازه و ما قرار شد تا 7 شب برگردیم. هوا کاملا تاریک شده بود و نورهای فروشگاهها شهر رو روشن و زیبا میکرد . ما در امتداد خیابان به سمت تقاطع اصلی به راه افتادیم و باز هم خرید و باز هم خرید و خرید ... در خصوص اجناس یک توضیح کلی میدم


 
فروشگاههای زنجیره ای مثل ال سی وایکیکی و دفاکتو جزء فروشگاها با تنوع بالا کیفیت قابل قبول و تخفیفات فصلی که مناسب برای هر گونه خرید و سوغاتی در همه رده های سنی هست و قیمتشون به نسبت ایران حد اقل نصف یا کمتره ، من همون اجناسی رو که توی وان خریده بودم همون روزی که برگشتم ، توی مجتمع لاله پارک تبریز از نمایندگی همون کمپانی ها با قیمت 2.5 برابر دیدم.


 
برند هایی مثل پیرگاردین که معمولا ارقام بالایی برای خرید باید بپردازید و البته باز هم به نسبت ایران حدود 30 تا 50درصد ارزانتر می باشد .


 
فروشگاه های مواد غذایی زنجیره ای مثل میگروس که واسه من مثل یه تفریحگاهه و از گشتن در یک یک غرفه هاش لذت میبرم . عاشق بسته بندی های زیبا و دلفریبشونم و دوست دارم همه چیز رو تست کنم. لعنتی همه جنساشونم خارجیه :)


فروشگاههای کوچک لباس و کفش و میوه و شیرنی که اگه وقت کنی میتونی چیزای خوبی رو با تخفیف ازشون بگیری یا طعم های خوبی رو تجربه کنی .


خلاصه واسه 3 تا 4 روز یه سره میتونی تو این فروشگاهها بگردی و خودت رو سرگرم کنی.
حدود ساعت 6:45 دقیقه برگشتیم هتل و بعد از جابجایی وسایل مایو هامون رو پوشیدیم و یه لباس ورزشی رو هم روش پوشیدیم و کفشمون رو پا کردیم و حرکت کردیم به سمت طبقه منفی 1 و استخر و سونا تا خستگی یک روز پر هیجان رو از تن به در کنیم....

************************************************                 


فرستاده شده در ۱۱ آذر ۹۳، ۱۷:۲۴:۵۹  توسط آقای علی .اک

و اما ادامه داستان...
ما خوشحال سوار آسانسور شدیم و طبقه 1- رو زدیم . در قسمت ورودی یه خانوم خوشرو ایستاده بود و ضمن خوش آمد گویی شماره اتاقمون رو خواست و بعد یه لیست رو که شماره اتاق و ساعت ورودمون بود رو داد امضا کنیم ما هم خوشحال که رفتیم واسه ریلکسیشن 2ساعته ،یه امضا خوشگل انداختیم پای ورقه و خواستیم بریم سمت رختکن که خانومه ازمون پرسید میخواین از استخر هم استفاده بکنین؟ گفتم بله ؟ گفت کلاه شنا دارین؟ گفتم نه؟ گفت باید داشته باشید اگه بخواین ما اینجا واسه فروش داریم. ما هم ناچار 2 تا گرفتیم 20 لیر و گفتیم بزنه به حساب اتاق و دوباره خواستیم راه بیفتیم که گفت بچتون باید پوشک ضد آب مخصوص استخر داشته باشه . گفتیم اون چنده ، یکی بده ... گفت متاسفانه نداریم باید از بیرون تهیه کنید... آقا انگار آب یخ ریختن روی ما... کلاههایی رو که گرفته بودیم پس دادیم و تصمیم گرفتیم با هم بریم بیرون... تمام سوپرمارکتهای بزرگ رو گشتیم ولی نبود که نبود از اون بدتر نمیتونستیم بهشون حالی کنیم چی میخوایم. نه معنی واترپروف(water proof) رو میدونستن نه مایو(mayu) . حتی مجبور شدیم پوشک رو نشونشون بدیم و بعد شروع کنیم به ادا درآوردن حالت شنا ... دیگه داشتیم نا امید میشدیم که به فکرم رسید بریم فروشگاه میگروس هم یه سر بزنیم... این فروشگاه بزرگ زنجیره ای که در تقاطع خیابان Kazım Karabekir و اتوبان İpek Yolu Caddesi قرار داره آخرین امید ما بود .بنابراین سوار دولموش شدیم و سریع خودمون رو رسوندیم بهش . وقتی وارد فروشگاه شدیم از دیدن اون همه اجناس رنگ و وارنگ و یخچال ها و قفسه هایی پر از خوردنی های رنگ و وارنگ و به ظاهر خوشمزه سر ذوق اومده بودم و کلا هدف رو فراموش کردیم . یه سبد ورداشتیم و پسری رو نشوندیم داخلش و شروع کردیم از هرچیزی که نمیتونستیم خودمون رو درموردش کنترل کنیم برداشتن . قفسه نوشیدنیهاش که نگووووووو.... خلاصه رسیدیم به قسمت پوشکها و با نا امیدی شروع کردیم به گشتن که ناگهان.... بلههههه خود نایابش بود ... ورش داشتیم و رفتیم 2 تا کلاه شنا هم ورداشتیم که دونه ای 8 لیر بود و خوشحال رفتیم سمت صندوق... چشماتون روز بد نبینه 163 لیر خوراکی گرفته بودیم . البته 34 لیرش پوشک 10 تایی ضد آب بود و 16 تاش کلاه .... با دو تا ساک و بچه بغل زدیم بیرون . هوا هم سرررررد ... ماشینم گیر نمیومد ... همینطور نا امید وایساده بودیم که یه ماشین فیات سواری که مشخص بود مسافر کش نیست جلومون توقف کرد . راننده که مرد میانسال و خوش تیپی بود به همراه 2 پسر بچه که یکی جلو نشسته بود و دیگری در صندلی عقب . به محض توقف پسری که جلو نشسته بود پیاده شد و در رو برای من باز گذاشت و خودش رفت عقب و راننده هم که اگه اشتباه نکنم خودش رو عارف معرفی کرده بود از ما پرسید کجا میخوایم بریم و ما گفتیم هتل الیت ورلد و باخوشرویی گفت که سوار شیم. این صحنه واسه من تاثیر گذار بود و احساس خوبی به مردم وان پیدا کردم. در طول مسیر کوتاهی که تا هتل بود چند تا سوال در مورد کشور و شهری که ازش اومدیم ، اسمامون ، شغلمون و .... پرسید که همسرم بهش جواب داد . بچه های خوبی هم داشت . در طول مسیر با پسرم بازی میکردن . وقتی رسیدیم دم هتل صمیمانه ازش تشکر کردم و اون هم سفر خوبی واسمون آرزو کرد .
اینقدر سریع دنبال وسایل گشته بودیم که همه این داستان از خروج تا ورود 1 ساعت بیشتر طول نکشید و ساعت 8 وارد هتل شدیم . به سرعت به اتاق رفتیم و پسری رو پوشک کردیم و خودمون رو رسوندیم به استخر ... با لبخندی مفهومی به دختری که در قسمت پذیرش بود فهموندیم که هم کلاه گرفتم ارزونتر و هم مایو واسه پسر، دیگه حرفه حسابت چیه ... حوله هامون رو تحویل گرفتیم و رفتیم سمت رخت کن . قسمت ورزشی تفریحی هتل شامل یک سالن مجهز بدنسازی که چندین تردمیل و دستگاههای مدرن داخلش بود و کنار استخر قرار داشت . یه استخر با عمق ثابت ، سونا بخار و خشک و یه حمام ترکی (حمامی که توی سریال حریم سلطان مشون میداد :) ) که واسه مهمانهای هتل رایگان بود و یه سالن واسه ماساژ که توسط 2 تا خانوم مالزیایی انجام میشد و بسته به نوع ماساژ و مدت ماساژ پولی بود .
ما هم بعد تعویض لباس و کمی نرمش وار استخر شدیم و تا ساعت 9 با همسرم و پسری شنا کردیم و بعد رفتیم واسه حمام ترکی. وای که چه کیفی داشت . یه حموم از سنگ مرمر به صورت چند ضلعی که در کناره ها یک سکو دورتادور برای نشیتن داشت و در فاصله های معین شیرهای آب گرم و سرد و حوضچه ای کوچک و مرمری در زیر آن جهت استحمام درحالت نشسته و ضمنا یک سکوی مرمری چند ضلعی در وسط که گرم بود و دراز کشیدن روی اون لذت بخش بود . فضای خوبی بود برای رهاشدن از خستگی های روز ( در سفرهای دیگه ای که به شهرهای ترکیه داشتم چون زمان سفر در تابستان بود علیرغم اینکه هتلها مجهز به حمام ترکی بودن اما هیچوقت استفاده نکرده بودم که باید بگم پشیمونم) .
ساعت نزدیک 10 بود که سبکبال از رختکن خارج شدیم و به سمت اتاقمون رفتیم ... روی تخت ولو شدیم و تلویزیون رو روشن کردم و گذاشتم یه شبکه ای که داشت آهنگ ترکی پخش میکرد و یه مقدار نوشیدنی و تنقلاتی که از میگروس خریده بودیم رو خوردیم . اول قرار بود که شام بریم بیرون ولی بخاطر پسری و ترس از سرماخوردگی من قرار شد برم بیرون دنبال غذا.... ساعت نزدیک 11 بود که وارد خیابون شدم . هوا بشدت سرد بود و تقریبا همه جا بسته بود . حتی خیلی از رستورانها ...جهت گرم شدن و تسریع در زمان با حالت دو مسیر خیابان رو طی کردم تا به یک رستوران رسیدم که تخصصش پیده بود ( پیده یکی از غذا های محلی ترکیست و شباهت زیادی به پیتزا داره با این تفاوت که خمیر رو به شکل قایق درمیارن و داخلش رو با مخلفاتی مثل گوشت و فلفل سبز یا مرغ و سبزیجات یا هر چیز دیگه پر میکنند و میزارن توی تنور) یه پیده گوشت سفارش دادم و پولش رو حساب کردم( 16 لیر) . قبل از اینکه وارد اینجا بشم توی مسیر به دکه های کوچیکی برخورد کرده بودم که توی ویترینشون یه کاسه بزرگ حاوی موادی شبیه گوشت کوبیده (یکم قرمزتر) داخلش هست و جلوش پره از کاهو و جعفری. خواستم تا پیده آماده بشه یه سر به اونجا بزنم و ببینم چیه . چون به نسبه مشتری خوبی داشت و شلوغ بود. از فروشنده پرسیدم که این چیه و اون مقداری از اون مواد رو گرد کرد و داخل برگ کاهوو گذاشت و بطرفم گرفت تا تست کنم. مزه جدیدی بود . ترکیبی از طعم فلفل، حبوبات و شاید سیبزمینی با تازگی برگ کاهوو و ترشی مطبوع لیمو . خوشم اومد... گفتم سانویچی چند فکر کنم 2 یا 3 لیر بود . 2عدد سفارش دادم. خیلی جالب ساندویچش میکرد . یه نون لواش رو باز میکرد ، بادست (البته دستکش پلاستیکی) اون خمیر سرد رو مشت میکرد و داخل لواش میچید ، چند برگ کاهوی تازه رو با دست خرد میکرد و داخلش میزاشت و مقداری جعفری تازه و رب انار رو هم مثل سس روش میریخت و در انتها یه لیمو روش میچکوند بعد نون رو لولش میکرد و فرم میدادو با کاغذ کاهی میپیچید. خیلی خاص بود . فقط یادم رفت اسمش رو بپرسم. (خواهرم میگفت به لقمه لبنانی معروفه) . ساندویچهارو گرفتم و رفتم واسه گرفتن پیده . تازه از تنور در اومده بود و وای که چه بویی . بصورت نواری برش دادو گزاشت تو ظرف مخضوض فومی و با یه سالاد داد بهم . تا خود اتاق دویدم که مبادا پسری گشنه بخوابه . جاتون خالی غذا رو زدیم به بدن و حدود ساعت 12 بود که آماده شدیم برای یه خواب جانانه . پسری 1.2.3 نگفته بیهوش شد . منم تا سرم رو گذاشتم روی بالش رفتم ...
ادامه دارد...

فرستاده شده در ۲۵ آذر ۹۳، ۱۷:۳۷:۲۸

 وقتی چشم باز کردم احساس کردم وسط ظهره چون از پنجره نور آفتاب اتاق رو کاملا روشن کرده بود، با ناراحتی از جا پریدم و به سمت گوشیم رفتم... ساعت 6:20 دقیقه بود!!!!! واقعا عجیب بود چون اصلا خوابم نمیومد و کاملا سرحال بودم . پسری و خانومم هنوز خواب بودن، اول تصمیم گرفتم برم استخر ولی یادم اومد تا ساعت 8 بسته است. پس تصمیم گرفتم یه چرخی تو شهر بزنم. لباس پوشیدم و از هتل زدم بیرون.هنگام خروج دیدم تعداد زیادی پلیس با اسلحه در لابی و بیرون هتل هستند. با توجه به درگیری های گذشته یکم نگران شدم. نزدیک 7 صبح وارد خیابان شدم. هوا صاف بود و آفتابی ولی سرد(حدود 1 درجه) ، خیابان پر تردد بود احتمالا درحال رفتن به محل کار یا تحصیل، تقریبا تمام فروشگاهها بجز فروشگاههایی که صبحانه عرضه میکردند بسته بود. خیلی دلم میخواست سری به کافه ها و کله پزی های شهر بزنم چون در خاطراتی که قبل از سفر خونده بودم خیلی تعریفش رو شنیده بودم. ولی چون هم تنها بودم و هم نمیخواستم صبحانه مفتی هتل رو از دست بدم بیخیال شدم . چیزی که برام جالب بود نانوایی هایی بود که داخلشون نیمکت برای صرف صبحانه هم بود . فضای جالبی بود که واقعا ارزش دیدن رو داشت . بعد از یک ساعت چرخیدن به هتل برگشتم و یه دوش گرفتم. همسرم بیدار بود و داشت وسایل رو مرتب میکرد. یه دوش گرفتم و اومدم سراغ پسری که داشت کم کم با یه لبخند دلنواز بیدار میشد . اونایی که پدر و مادر شدن میدونن که چقدر زیبا میشن این موجودات وقت بیدار شدن. خلاصه یه خورده با گل پسر بازی کردیم و قربون صدقش رفتیم با همکاری همسر مهربان تا سرحال بشه و کم کم آماده شدیم برای صرف صبحانه . به رستوران در طبقه اول رفتیم که در اونجا صبحانه سرو میشد. با کمال تعجب دیدم تعداد زیادی پلیس در حال صرف صبحانه هستند. یه گوشه رو انتخاب کردیم و به گارسون گفتم یه صندلی کودک واسه پسری آورد و اونوقت به نوبت رفتیم واسه آوردن صبحانه خودمون که بصورت سلف سرویس بود. تقریبا تنوع خوبی داشت . از انواع پنیر و ژامبون تا املت و نیمرو و مربا و کره و سرشیرو عسل و ترشی و سوپ و خوراک گوشت و لوبیا و زیتون و انواع سبزیجات و نان و شیرینی گرفته تا انواع نوشیدنی های گرم و سرد. تقریبا در حد مرگ خوردم... بعد از خودکشی صبحگاهی که بیشتر از یک ساعت طول کشید به اتاق برگشتیم و آماده پیاده روی شدیم. ساعت حدود 9 صبح بود که از هتل زدیم بیرون... فروشگاهها کم کم در حال باز شدن بودند و ماهم وارد اولین فروشگاهی که تازه شروع به کار کرده بود شدیم و من با پسری بازی میکردم و خانومی لیست خریدش رو تکمیل میکرد. این روال ادامه پیدا کرد تا موقع ناهار . برای نهار تصمیم گرفتیم از یک فست فودی معروف مثل مکدونالد خرید کنیم . من معمولا در سفرهام اولویت غذاییم با غذاهای محلی اون کشوره ولی غیره ممکنه حداقل یه وعده رو به یکی از فست فودهایی که در همه جای دنیا به جز ایران شعبه دارند و من آرزو به دل هستم واسشون اختصاص بدم.
وسایلی رو که خریده بودیم به هتل انتقال دادیم و پس از یه استراحت کوتاه پیاده به سمت تقاطع معروف حرکت کردیم . دقیقا در همین سمتی که هتل هست و در جند متری تقاطع یه جایی مثل پاساژ هست که چند تا فست فودی که بیشترشون فقط توی ترکیه شعبه دارند قرار داره و فقط برگر کینگ واسم آشنا اومد. البته از بس که راه رفته بودیم دیگه حوصله بررسی نداشتم و به محض ورود از همونجا غذا سفارش دادم و طبقه بالا رو حوصله نکردم ببینم. البته خبری از KFC نبود... 2 تا یی حدود 20 لیر پول غذامون شد. جالب اینکه موقع دریافت سفارش فهمیدم ساندویچ من اشتباه شده که به محض اعتراض با کلی عذر خواهی قبلش و کلی بعدش سریع عوضش کردند. جاتون خالی خیلی خوب بود. بعد از نهار یه گردش کوتاهی کردیم و یکم خرت و پرت خریدیم و به هتل برگشتیم. چون پسری موقع خواب عصرش بود. به اتاق برگشتیم و پسری رو خوابوندیم و من موندم پیشش و خانومم دوباره رفت بیرون. منم بعد از کمی تماشای تلوزیون یه چرتی زدم....

نظرات  (۸۱)

۰۳ مهر ۹۸ ، ۱۸:۴۰ ماهان فلای
با توجه به روند رشد سفر به ترکیه این سفرنامه ها خلیلی کمک می کنه
با تشکر از شما
خوشحال میشم اگر لینک وب سایت مارو هم در پیوندهای خودتان قرار دهید.
سلام
آیا 26 اسفند که بریم، اجناس تخفیف دار تمام شده است؟ یعنی آخر حراجی است؟
با تشکر
پاسخ:
سلام
نه - می رسید به تخفیفات
سلام آقای ضربی ب لطف سفرنامه های شما و دوستان ما چندروز قبل به وان سفرکردیم و تا دیروز اونجا بودیم حتما سفرنامه ای مفصل رو تقدیمتون خواهم کرد...
۲۰ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۲۴ سیاوش نساجان
با عرض سلام و خسته نباشید من تو عید قربان میخوام برم استانبول میخواستم بدونم که اونجا مراکز خرید و جاهای دیدنی و تفریحیش بازه؟ضمنا صرافیاش چطوره/
پاسخ:
سلام
فقط در روز عید مراکز خرید تعطیل هستند و در بقیه ایام تعطیل مربوط به عید قربان باز هستند
صرافیها هم همینطور
سلام اقا رضا ایا درباره بیمه کارت سبز اطلاعاتی دارید بیمه ترکیه بهتر است یا بیمه کارت سبز
پاسخ:
ُسلام
اینجا را مطالعه کنید لطفا
سلام و عصر بخیر

آقا رضا با کسب اجازه از شما سوالی از آزاده خانوم داشتم:شما در سفرنامتون فرمودید ساعت 4:30 از تهران

حرکت کردید و ساعت 16 رسیدید مرز، توقف هاتون در مسیر چقدر بوده و به طور میانگین با چه سرعتی حرکت

کرده اید؟من حدس میزنم توقفهاتون زیاد و سرعتتون کم بوده حدسم درسته؟ با تشکر
salam,mikhastam bedonam vaghti daram miram van polamo b dolar change konam ya lir az iran???
پاسخ:
salam
lotfan inja ro bekhonin
سلام و صبح بخیر
آقا رضا منظور از حمام ترکی و لاندری که در امکانات هتل الیت قرار داره چیه؟ و آیا بابت امکانات اینچنینی پولی در یافت می کنند
پاسخ:
سلام
مثل همان حمامی که در سریال (قرن باشکوه) نشان داده میشد
بله این امکانات هزینه جدا دارد
سلام و روز بخیر
آقا رضا در خصوص هتل های وان چند تا سوال داشتم:
1- اگر هتلی ساعت 14:00 پذیرش داشته باشه و ما زودتر برسیم چه کار باید بکنیم؟
2-اگر هتلی ساعت 14:00 پذیرش داشته باشه و زودتر از 14:00 مارا پذیرش کنه مبلغ بیشتری از ما خواهد گرفت؟
3-کدام هتل ها در تمام شبانه روز پذیرش انجام می دهند؟
4- ساعت پذیرش هتل الیت چنده؟
5-هتل 5 ستاره الیت چه مزیت ها و امکاناتی بیشتر از هتل های 4 ستاره داره؟
6- بین هتل های 4 ستاره وان شما کدام را ترجیح می دهید؟
با تشکر از راهنماییهاتون
پاسخ:
سلام
1 - باید منتظر شوید
2 - هزینه یک روز را خواهد گرفت
3 - هتلهای 4 ستاره به بالا
4 - 14
5 - .
6 - آکدامار
آقا رضا ببخشید من امروز خیلی سوال می کنم بنده تعریف عسل خوی را خیلی شنیده ام که حتی به من گفتند به وان و ارزروم هم صادر میشه، زمان برگشت از وان زمانی که از خوی عبور می کنیم می تونیم به عنوان سوغات برای اطرافیان و حتی خودمون روش حساب کنیم؟ وآیا جنابعالی جای معتبری را سراغ دارید برای خرید؟
اگر توصیه ای دارید لطفا بفرمایید
قبلا از صبر و حوصله جنابعالی تشکر می کنم و برایتان آرزوی خوشبختی و عاقبت به خیری دارم
پاسخ:
عذر مرا بپذیرید
این وبلاگ در مورد سفر زمینی به ترکیه است
در مورد خوی میتوانید به وبلاگ ها و سایت هایی که در زمینه معرفی این شهرستان کار میکنند مراجعه کنید
ممنون از شما آقا رضا دیشب در اخبار استان آذربایجان غربی ،مدیر امور راه و شهرسازی استان سفری به مرز رازی داشت و صحبت هزینه میلیاردی تا پایان سال برای این مرز می کردند به نظر شما در آینده شاهد چه تغییراتی در این مرز خواهیم بود؟
نکته جالبی هم اخبار گفت که تعداد مسافرین که از ابتدای سال از این مرز رفت و آمد کرده اند نسبت به مدت مشابه سال قبا 50 درصد افزایش پیدا کرده
سوال دیگه ای که داشتم خوردن ماهی در شهر وان است که اگر بخواهیم سفارش دهیم چه نوع ماهیی را توصیه می کنید؟
پاسخ:
سلام
در مورد سوال اول بشنوید و باور نکنید . سالهاست که از این وعده ها داده میشود . این وعده ها صرفا برای استفاده در مراسم و پشت تریبون و میکروفن و برای ارائه آمار کاربرد داشته و اعتبار دیگری ندارد
در مورد ماهی ، دریاچه وان به دلیل نوع خاص آبش ، فقط زیستگاه یک نوع ماهی است که بهآن (ماهی وان) گفته می شود و در کنار دریاچه و در رستورانهای ساحلی به فروش می رسد و از اونجائیکه من کوچکترین علاقه ای به غذاهای دریایی ندارم تا بحال امتحانش نکرده ام
سلام آقا رضا
چند تا سوال داشتم
1-سایت جدید قسمت پرسش و پاسخ هنوز درست نشده ؟
2-در خصوص سفرنامه آقا مهدی که جدید منتشر شده رانندگان ترمینال خوی گفته اند که پارکینگ رازی امنیتش کمه و محصور نیست آیا واقعا اینطوریه یا اونا به دلیل منافع شخصیشون این حرفو زدن؟
3-در هنگام ورود به هتل قراردادی باید امضا کنیم ؟
با تشکر از زحمات شما
پاسخ:
سلام
1 - در سایت جدید انشاء الله در حال آماده سازی یک انجمن (فروم) هستیم که پرسش و پاسخ ها کمی منظم تر بشن ولی تا اون موقع میتونین از بخش ارسال نظر استفاده کنید
2 - اونا به دلیل منافع شخصی این حرف رو زدن - در بدو ورود به پارکینگ قبضی دریافت میکنین که بدون اون کسی نمیتونه ماشین رو بیرون بیاره - البته در نظر داشته باشید که طبق قانون در همه پارکینگهای کشور بدون استثنا ، پارکینگ مسئولیتی در قبال صدمه به بدنه و اشیای اتوبیل ندارد
3 - خیر
۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۵:۲۲ سفر نامه از تبریز
با سلام
ما 22 بهمن صبح زود راه افتادیم از تبریز به خوی
ساعت 9 رسیدیم ترمینال ، ماشین گذاشتیم پارکینک . اونجا با ماشین های بیرون ترمینال نفری 12 رفتیم مرز
جاده پر پیچ و خم بود . رسیدیم مرز دیدیم بللله چ خبره!!!!!!!!
اونقد آدم بود که سیستم ها قطع . جمعیت زیاد.برف شروع به بارش کرد
بالاخره تصمیم گرفتیم برگردیم، که من پیشنهاد دادم شبو بمونیم خوی صبح فردا زود بریم
رفتیم هتلی توی خوی ، مهمان پذیر بودش، از سر ناچاری بود
صبح زود که رفیتم مرز زود کارامون توی یک ساعت انجام شد و رفتیم اونور
سوار دولموش شدیم و توی پنج یول پیاده شدیم.رفتیم هتل یاقوت و ... که آقا رضا عزیز پیشنهاد داده بودند ، ولی همشون پر بود .از روبروی فروشگاه ال سی یک کوچه بود ک میرفت پشت بازار رفتیم هتل زمرد شبی 25لیر بدون صبحانه رزرو کردیم.طبقه سه بود.اتاق هاش کوچیک بود . ولی مجبور بودیم دا
زیاد سرتون درد نیارم


حتما دلار ببرید با لیر اونجا عوض کنید
چانه زدن رو هیچ جا فراموش نکنید
ما رفتیم چندتا فروشگاه عمده فروشی اطراف هتل واقعا عالی بودن(توپدال) بپرسید نشون میدن
طوری بود که لباس راحتی خونه ست ای 25لیر خریدیدم که بقیه فروشگاه 50 لیر بودن
رو تختی خریدیدم 350 لیر ، تبریز 2500000 توی لااله پارک هست
حتما فروشگاه های وان پارک.ویور.اقیانوس هم ببینید.
ضمنا زیاد هم درگیر برند ها نباشید ب لطف ایرانی ها تو فروشگاهایی مث دفاکتو و ال سی و کوتون چیزای نمونده
ضمنا سعی کنید روزای تخفیف وارد مرز نشید
سلام جناب ضربی ...الان از تو سایتتون که لطف کرده بودید لینک دفکتو رو داده بودید چک کردم
یه سوال دارم:آیا این ادکلن ها با این قیمت خوب که گذاشته موندگاری داره ؟ اصلا اورجیناله؟
و همینطور ساعتها؟
پاسخ:
در مورد عطر و ادکلن یک اصل رو قبول دارم
ادکلن و عطر ارزان قیمت نخرید . اینها لوازم جانبی اون مارک هستند و اصل تولیدات برند لباس هست .
در مورد ادکلن مارک گوچی و در مورد ساعت سواچ رو پیشنهاد میکنم
سلام جناب ضربی...روز بخیر
فکر کنم تا بریم وان و برگردیم کلی شما رو اذیت کنیم ...بابت لطفی که میکنید ممنونم
در سفر نامه یکی از دوستان خانم نهال.ز خوندم ((پرداخت خروجی در مرزبه صرفه تر از پرداخت آن در تهران است

برگرفته از: http://turkeytravel.blog.ir (بدون اجازه نویسنده) ))....این موضوع رو متوجه نشدم چرا اینگونه گفتن با توجه به اینکه ایشون اردیبهشت امسال تشریف بردن وان و اطلاعاتی که دادن به روزه...میتونید اگه اطلاعی در این مورد دارید کمکم کنید
ضمنا میخواستم ازتون خواهش کنم به دوستانی که براتون سفرنامه میفرستند بفرمایید تاریخ دقیق بدن چون خیلی از سفرنامه ها سال رو ذکر نکرده بودن
بازم ممنوم
پاسخ:
سلام
اولا که ایشون اینجوری نگفتن
در اول اون جمله عبارت (به ما گفته بودن) هست . یعنی ایشون هم بر حسب گفته ها اقدام کردن و اقدامشون درست نبوده - پرداخت عوارض در شهر خودتون و مرز قیمتش هیچ تفاوتی نداره و در شهر خودتون از معطلی و صفهای وحشتناک باجه بانک در امان خواهید بود. منتها سیاست سایت اینه که در سفرنامه ها دخل و تصرفی نشه
ضمنا قسمت سفرنامه ها در این وبلاگ دیگه آپدیت نمیشه و برای مطالعه سفرنامه های جدید میتونین به سایت جدید
Turktravel.IR
مراجعه کنید . در اون سایت با توجه به اینکه سفرنامه ها به محض دریافت منتشر میشن قسمت دوم نظر شما هم تا حدودی اعمال شده هست

سلام آدرس دقیق نمایندگی مانگو میدونین؟کدام خیابان در وان؟
پاسخ:
دقیقا نمیدونم
سلام خسته نباشید ممنون از وبلاگ خوبتون
می خواستم بدونم1. آف تا 27 تیر عید فطر هست یا تا یک هفته بعدش ادامه داره؟ 2.شهریور هم آف داره واز کی تا کی؟3. و اینکه آف شهریور بهتر هست یا آف رمضان و عید فطر؟
خیلی ممنون بابت وقتی که میزارین
پاسخ:
سلام
1 - در عید فطر تخفیفات به اتمام می رسد
2 - در شهریور معمولا از نیمه دوم تا اواخر شهریور
3 - قبل از عید فطر بهتره
سلام لطفاً شماره حساب واریز وجه خروج و شهرداری را بفرمایید از مرز رازی و بازرگان می خواهم از شهر خودم واریز کنم
پاسخ:
در وبلاگ هست
سلام دوست عزیز، نماز و روزه هات هم قبول. لطفا بگویید از مرز تا وان یا اغدیر یا ترابوزن جاده کفی است و اتوبانی یا کوهستانی. البته به نظرم طرف ترابوزن کوهستانی است
پاسخ:
از کدام مرز؟
از مرز بازرگان تا ارزروم کفی و بعد از آن کوهستانیست. اگر با ماشین خودتان بروید احتمالا نیاز هست بیست لیتر تا رسیدن به مرز بنزین بزنید
سلام ببخشید یک سوال داشتم ممنون میشم پاسخ بدید, برای سفر زمینی به وان ترکیه آیا میشه اونجا چادر جایی زد یا امکانش نیست و باید حتما هتل اجاره کرد؟ و اینکه اوضاع امنیتی اونجا چجوره
پاسخ:
باید هتل بگیرید
سلام به آقا رضا. من ماشینو کاپوتاژ کردم. آقاجونم از صعود به آرارات منصرف کردم.1-حالا بعد از وان برای اینکه بریم تا کنار دریا با توجه به قیمت بنزین کجا رو پیشنهاد میکنید؟ ترابزون در شمال یا مرسین و الانیا؟2-خرید در وان بهتره یا یکی از شهرهای ساحلی؟3-قیمت بروز بنزین رو از کجا پیدا کنم.ممنون از لطف شما.
پاسخ:
1 - من ترابزون رو پیشنهاد میکنم
2 - شهرهای ساحلی
3 - در وبلاگ پستی برای قیمت روز بنزین و ارز هست
با سلام خدمت آقای رضای صبور و با حوصله
سه تا سوال داشتم:
1-من فکر میکنم در روزهای شلوغ و تعطیل هتل های کنار دریاچه وان خلوت تر از هتل های مرکز شهر باشه آیا این فکر درسته ؟ومیشه روی این هتل ها هم در مواقع اضطرار حساب کرد(البته می دانم که از مرکز شهر دور هستند و باید کرایه حمل و نقل پرداخت کرد)
2- هتل ها در زمان پایان اقامت و زمان تحویل دادن اتاق با فرد تسویه می کنند یا در زمان شروع هم مبلغی را دریافت می کنند؟
3-عرف انعام به گارسون ها و خدمه هتل در هتل های وان چه میزان می باشد؟
پاسخ:
سلام
1 - بله درسته
2 - معمولا مقداری در هنگام گرفتن اتاق میگیرند (البته اجباری نیست) ولی غالبا در زمان تخلیه ، تسویه میکنند !
3 - این مقدار معمولا بین 5 تا 10 لیره است . بستگی به مکانش دارد
آقا رضا آرایشی بهداشتی چطور؟
پاسخ:
اصلش که همقیمت با ایرانه - بدلش هم که ارزش خریدن نداره
با سلام
آقا رضا دو تا سوال داشتم:
1-در سفرنامه خانم فرنوش آمده که برای یافتن هتل به زحمت افتادند و اکثر هتل ها پر بوده در حالیکه شما فرموده بودید حتی در روزهای تعطیل هم پیدا کردن هتل کار سختی نیست ایا احتمال داره که اونجا گیر کنیم و جایی رو پیدا نکنیم؟

2- مواد غذایی خراب نشدنی چیز خاصی مدنظرتون هست که آنجا بخریم؟آرایشی بهداشتی چطور؟
پاسخ:
1 - کار سختی نیست یعنی همین دیگه یعنی با کمی زحمت میشه پیدا کرد
2 - هر چیزی که بنظرتون خوشمزه هست بخرید دیگه. من که خودم همیشه مقداری شکلات میارم
سلام خسته نباشید
لباس سیسمونی بچه رو میتونم توی وان بخرم
پاسخ:
سلام
بله اما فکر محدودیت آوردنش رو باید قبلا کرده باشید و ضمنا سیسمونی رو که خانواده ی همسرتون باید بخرن که دوست عزیز !
با سلام چند تا سئوال داشتم.بنده 4 مرداد94 در استانبول کنفرانس دارم
1- زمینی می خوام برم ازقطار استفاده کنم یا اتوبوس
2- من فقط پاسپورت دارم آیا ویزا یا مستر کارت هم نیاز هست؟
3- از نظر زمان و هزینه چه راهی را پیشناد می کنید 1 -رفتن با قطار از تهران 2- رفتن با اتوبوس از تهران 3-رفتن با اتوبوس از تهران تا مرز و از انجا با هواپیمای ترکیه تا استانبول -
4 - هتلهای استانبول قیمتهاش در چه رنجی هست -
5- کلا با تور برم ارزون تره یا خودم تنها برم .البته تنها هستم و اولین بار ه میرم استانبول قبلا انتالیا رفتم
پاسخ:
سلام
1 - اتوبوس
2 - خیر
3 - از تهران با اتوبوس
4 - حدودا شبی صد هزار تومان برای هر نفر
5 - تنها بروید ارزان تر است
باسلام من با همسر و پدر ومادرم میخوایم بریم ترکیه.برای سیاحت وکمی خرید.البته پدر اسرار داره دو یا سه روزه قله ارارات رو هم فتح کنه. اگه امکان داره راهنماییم کنید؟
پاسخ:
سلام
اسرار پدر شما که خصوصیه و بخودشون مربوطه . ولی اگر اصرار دارن میتونین از مرز بازرگان وارد شین و برین پای کوه آرارات و برین بالا
با تشکر فراوان. در وان برند منگو هم شعبه داره؟
پاسخ:
بله
سلام آقارضا.خسته نباشید .اینهمه سوال وجواب از شما وفقط همین تعداد سفرنامه؟آقارضا من برای بردن کالسکه جواب خودمو نگرفتم .1آیابردن کالسکه امکان داره؟2ونهای ترکیه اجازه سوار کردن کالسکه رو به مامیدهند؟3هزینه جدابرای کالسکه میگیرند؟ 4 باید برای هر کدام ازبچه هاهم جداگانه 25 لیر در نظر بگیرم؟5برای برگشت ارزیاب کالسکه رو جزو بار حساب خواهد کرد ؟
پاسخ:
سلام
انشاء الله ببینیم شما بعد از برگشتن سفر نامه یادتون هست یا نه !
در مورد کالسکه در وبلاگ فراوان صحبت شده که با یه جستجوی ساده میشد این مطالب رو یافت
1 - بله امکان داره
2 - بله اجازه میدهند
3 - خیر
4 - بله (البته اگر رو صندلی بشینن ولی اگه بغلتون بگییرین خیر)
5 - خیر

سلام .خواهشا کسانی که بابچه کوچک رفتند حتماسفرنامه بگذارید.کسی کالسکه باخودش نبرده؟خواهشا جزییات روهم بیان کنید .'مثل داستان پوشک ضد.'
با عرض ادب و احترام و تشکر شما بابت وبلاگتون دو تا سوال داشتم
1-آقا رضا شنیدم هوایی از نخجوان به استانبول رفتن ارزون و به صرفه است اختلاف قیمتی نسبت به اینکه آدم از تهران به استانبول بره چقدره؟چطوری بلیط نخجوان-استانبول تهیه بشه از اینجا میشه تهیه کرد؟

2-اگر آدم بخواد زمینی از نخجوان به ترکیه بره چطوری باید اینکارو بکنه؟
پاسخ:
سلام
در مورد نخجوان اطلاعات ندارم . تا بحال به نخجوان نرفته ام
با سلام خدمت آقا رضا من دلم نمیاد همسرمو ببرم هتل سه ستاره .می خوام هتل حداقل 4 ستاره باشه.چه هتل هایی را پیشنهاد می کنید؟و با کدامشان اشنا هستید که به کمک شما تخفیف بگیریم
پاسخ:
سلام
هتل الیت ورلد
جناب ضربی با سلام و درود
یک سوال غیر متعارف از خدمتتان داشتم . آیا برای کسانی که بیماری خاص دارند بعنوان مثال نیاز به ویلچردارند در هتلهای استانبول و یا مکانهای دیگر وسیله مورد نظر جهت استفاده وجود دارد ، آیا میدانید هزینه اجاره آن چقدر است و در هنگام استفاده از وسایل نقیلیه عمومی مثل مترو یا اتوبوس و ... استفاده از ویلچر مشکل ساز میباشد یا خیر و همچنین کسانی که دارو استفاده میکنند بعنوان مثال بیماری قلبی دارند یا دیابتی هستند که باید از انسولین تزریقی استفاده نمایند و یا حتی یک قرص سردرد معمولی امکان استفاده از آنها در آن کشور وجود دارد یا از ورود آنها ممانعت بعمل می آورند . با سپاس
پاسخ:
سلام
در برخی از خطوط مترو و اتوبوسرانی برای معلولین تسهیلاتی هست اما چشمگیر نیست
در مورد دارو حساسیتی نیست مگر داروهای حاوی مخدر . ولی اگر نسخه پزشک همراهتان باشد مشکلی ندارید
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
به نام خدا
سفرنامه 23 اردیبهشت 94 شهر وان

روز سه شنبه 22/2/94 اینترنتی بلیط خوی روز کردم( ت***** * **** ****) 45500 تومان فرداش از کرج رفتم آزادی اما دیدم بوفس ؟! خلاصه پولو پس گرفتم (این راننده اتوبوس جماعت...) یه بیلط از ایران پیمان گرفتم 10 شب راه افتاد 8 صبح خوی بودم ، خواستم با ون ها برم دیدم یارو داره رشوه میگره چون شلوغه بعضی هارو زود میفرسته منم که از وبلاگ آقا رضا انقدر اطلاعات داشتم که انگار یه بار قبلا رفتم، پس رفتم بیرون با یه نفر دیگه تاکسی گرفتیم تا مرز ، اونجا بعضی وقتا سیستم قطعه باید کلی معطل شی ما هم 2 ساعت اینور 0.5 ساعت هم اونور( ترکیه) معطل شدیم و با یه ون 20 لیر دادیم رفتیم هتل ایوان پیاده شدیم دوتخته شبی 50لیر هتل خوبی بود ولی یکم سرد بود من دوش نگرفتم
خلاصه دو تا خیاباون اصلی اونجاهست و کلی فروشگاه که بهترینش lcwakiki قلقلس بعدش دیفکتو خوبه اجناس مارک هم ماوی خوبه که شلوار لی از110 لیر تو ماوی شروع میشه(سه چهار برابر جاهای دیگه) یه کباب کویده خوشمزه ای هم دارن که حتماٌ بخورین بادوغ میشه 20 لیر، فروشگاههای ارزون هم رودی پارک و ویار هستن ولی مغازه ها و پاساژها خیلی گرونن بهره از فروشگاههای بزرگ خرید کرد، امنیت عالیه- **** * *** ** **** ***** ** **** *** **** **** ** ** ** ***** ***** *** ***** ******* ** ** **** *** *** **** ***** ***** * **** *** ****** **** *** موقع برگشت هم با اینکه خرید زیادی کرده بودم نگشتنم و پاسم رو مهری که میگن مال اجناس هستش!؟ نزدن خیلی راحت میری میای حتی یه زن تنها از تبریز اومده بود .
وسلام
سلام
ما 3 نفری (بزرگسال) می خواییم بریم وان، آیا اونجا همه هتل ها اتاق 3 تخته دارن؟ اگه اینجوری نیس کدوم هتل ها اتاق 3 تخته دارن؟
متشکرم ارحوصلتون
پاسخ:
سلام
همه شون دارن
سلام دوستان عزیز
اونایی که به وان رفتن، آیا فست فود مک دونالد تو وان شعبه داره؟
ممنون
سلام من سفرنامه ترکیه ( تهران به آنتالیا ) را یادداشت کردم چه جوری تو سایت بگذارم لطفا راهنماییم کنید . با تشکر
پاسخ:
سلام
ممنونم
لطف کنید و فایل Word سفر نامه را به آدرس daramad1393@yahoo.com ایمیل بفرمائید
سلام خدمت شما
اقای ضربی مرز بازرگان پارکنگ داره؟؟؟؟
پاسخ:
سلام
بله
با سلام و تشکر از راهنماییهای خوبتون
ما ٢٨اسفند از وان پرواز داریم به سمت آنتالیا، به نظر شما برای رفتن به وان کدوم راه راحت تره اینکه ماشین رو بذاریم ترمینال خوی و از اونجا با دولموش مستقیم بریو وان؟ یا اینکه با ماشین تا مرز بریم و ماشین رو بذاریم دم مرز ؟
پاسخ:
سلام
اگر از خوی مستقیم برید راحت تر هستید. اما اگر از مرز خودتون برید سریعتر
درود فراوان بر آقا رضا
پوزش بابت درج اشتباه ساعت برگشت.همونطور که شما گفتید زمان صحیح 1:30 دقیقه صبحه
مجددا سلام و خسته نباشید.من یه سوال دیگه هم داشتم.اینکه میشه با کارگوها اعتماد کرد که بار رو بدون خرابی و سروقت بیارن؟
شما کارگوی خاصی سراغ دارید که به من معرفی کنید؟
بسیار ممنونم.
پاسخ:
سلام
آن مبلغی که شما فرموده اید جنسش در یک نایلکس جا می شود و میتوانید با خودتان بیاورید . نیازی به کارگو ندارد
با درود فراوان به آقا رضا و دیگر دوستان

لطفا" اگر کسی شماره تلفن فروشگاههای ذیل را در وان داره برام یادداشت کنه : ال سی وایکیکی - دفاکتو - کولینز - ماوی

متشکرم
باتشکر فراوان از آقای رضای عزیز
با عرض سلام و خسته نباشید
لطفا در مورد کارت میگروس توضیحاتی بفرمایید
دفعه اول که خرید میکنیم میدن
دفعات بعد که می خواهیم دوباره خرید کنیم تخفیف میدن
کلا چه جوریه
به نظر شما خوبه به دردبخور هست
با تشکر
پاسخ:
سلام
کارتهایی که معمولا در فروشگاههای بزرگ (بخصوص) سوپر مارکتها) داده میشه دو نوعه
یا همون لحظه بسته به شانستون میتونین یک مقدار دیگه بدون هزینه جنس بردارید
یا دفعه بعد که خرید میکنین مقدار خاصی تخفیف میگیرید
که مال فروشگاه میگروس از نوع دوم هست
اگر امکان داره شماره تلفن تعاونی سیما سفر خوی رو بزارید ممنون
پاسخ:
متاسفانه شماره ندارم ازشون
درود فراوان
آقا رضا انقدر کسی سفرنامه نداد و من هی سر زدم اینجا دیدم سفرنامه ای نیومده،تا اینکه خودم رفتم و سفرنامه شو نوشتم .
تو سه قسمته که قسمت اولو براتون ایمیل کردم.قسمت دومو هم نصف بیشترشو نوشتم.و بعدش قسمت سوم رو مینویسم و مفرستم. پاینده و برقرار باشی و خیر ببینی از اینکه با ایجاد همچین وبلاگی کار هموطنهاتو تو شهر غریب راه میندازی و کمکشون میکنی.
پاسخ:
سلام
من هم از شما ممنونم که بعد از برگشت فراموش نکردید این وبلاگ محقر رو. بزودی سفرنامه شما رو تو وبلاگ قرار میدم
در مورد صحبتی که فرمودید تو هتل شده . خود عدنان چنین صحبتی کرده یا شخص دیگه ای؟ چون بلافاصله بعد از ایمیل شما باهاشون تماس گرفتم و قسم زمین و زمان خورد که حرفی نزده
زنده باشی اقا رضا بسیار عالی بود
چرا خیلی وقته هیچ سفرنامه ای تو سایت نمیاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام و ممنون از سفرنامه ها و راهنمایی های خوبتون
من و همسرم تصمیم داریم واسه تعطیلات بهمن بریم وان
من نگران سردی هوام، با توجه به سرمایی که دوستان تو ماههای ابان و اذر تعریف کردن فکر میکنم بهمن ماه دیگه کولاک باشه.
میخواستم بدونم وصعیت هوا به حدی بد هست که ما برنامه سفر و عوص کنیم یا قابل تحمل هست؟
کسی تو بهمن البتهاواخر بهمن به وان سفر کرده؟
پاسخ:
سلام
بله من سفر کرده ام . بدلیل اینکه وان در کنار دریا هست سرمای آنچنان سختی در اواخر زمستان نداره بخصوص امسال که :
به کوری چشم شاه
زمستونم بهاره !

لینک هواشناسی هم در وبلاگ موجود هست که پیش بینیش تا حد زیادی درسته
ممنون از لطفتون
خیلی شرمنده دوباره مزاحم شدم
هزینه 1 شب و دو روز دو نفرمون تقریبا چقدر میشه قبلا در یکی از پستها 3 شب و 4 روز رو تفری 1 میلیون فرموده بودین و اینکه کدوم شرکن هواپیمایی ارزونتر هستش؟
ممنون
پاسخ:
سلام
فکر کنم اون پست پرسیده بود چقدر باید با خودمون پول ببریم و من معمولا حداکثر ممکن رو پیشنهاد میکنم چون در سفر هیچ چیز بدتر از کمبود بودجه نیست ! در کل بعد از رسیدن به استانبول برای هر روز هر نفر 150 هزار تومان در نظر بگیرید
پرواز های شرکت آتا ارزونتر هستن .
با عرض ادب و احترام مجدد
میخواستم بپرسم از قیمت این هتلی که معرفی فرمودین و امکاناتش اطلاع دارین (دو تخته)
و در ضمن اگر امکان داشته باشه مراحل اینکه چطوری جنسهامون رو به کارگو بدیم توضیح بدین ممنون میشم
شرمنده با این همه سوال
و اگر اجازه بدین میتونم اطلاعات سفر رو بعد از بازگشت براتون بفرستم
پاسخ:
سلام
بار آخری که یکی از دوستان رفته بودن فکر کنم شبی 100 لیره برای اتاق دو نفره بوده
اگر جنس عمده داشته باشید افرادی هیتند که جنس شما رو میگیرن و در ایران تحویلتون میدن . این افراد رو میتونین هم در اینجا پیدا کنین و هم اونجا از مرکزی که خرید میکنین بخواین بهتون معرفی کنه
ممنون ار لطفتون و وقتی که گذاشتین
سلام جناب ضربی ممنون از راهنماییهای خوبتون
سری پیش جنسایی که آورده بودم طبق توصیه شما به دوستان و همکاران فروختم بد هم نشد
این سری میخواستم برم مرتر استانبول و نهایتا یک شب بمونم البته با همسرم چون میخواهم از اطلاعاتش در مورد لباس زنانه استفاده کنم و باز هم طبق توصیه شما تا حدودی هم بازرایابی هم کردم الان مزاحم شدم بپرسم که
1- چون هوایی میرم دلار مسافرتی هم میتونم بگیرم؟ و چطوری؟
2- و در پستهای قبلی فرموده بودین خود فروشنده ها برای فرستادن راهنمایی و کمک میکنن من چه کاری باید انجام بدم تا جنسم از دست نره باید فاکتور بگیرم البته من از اینجا کارگو هم دارم کدوم به صرفه است؟
3- لطفا یک هتل ارزان قیمت و مطمئن در همون اطراف مرتر یا جایی نزدیک معرفی کنین؟
4- من در این ماه دو بار هم رفتم ترکیه البته وان و یوکساکاوا ولی پاسم مهر معافیتی نخورده الان اگر خودم و همسرم هر کدوم 300 دلار جنس بیاریم البته چون جینی میاریم گیر ندن؟
در ضمن من میتونم در حسن ایرانچی یک شب شام خدمتتون باشم
ممنون از راهماییتون و شرمنده که این همه سوال پرسیدم
پاسخ:
سلام
اتفاقا من دیروز ارومیه بودم و کلی خاطرات زنده کردم
برای ارز مسافرتی به بانک ملت مراجعه کنید . پولش رو اونجا واریز میکنید و ارز رو در فرودگاه میگیرید
اگه پاسپورت شما مهر نخورده باشه میتونین از سقف معافیت گمرکی تا آخر سال استفاده کنید
هتل گلدن هیل رو در خیابان فندق زاده استانبول بهتون پیشنهاد میکنم
اگر جنستون زیاد باشه برای هر کیلو بین 18 تا 30 هزار تومان میگیرن و در شهر خودتون تحویل میدن
با سلام
از اینجا چند باکس سیگار میشه برد و از قیمتش در ترکیه خبر دارین
ممنون
پاسخ:
سلام
از قیمتش خبر ندارم چون سیگاری نیستم و تا حالا هم نبردم
اما ظاهرا هر مسافر میتونه یک باکس با خودش ببره و معمولا هم دیدم دست افراد سیگار کنت می برن
سلام سفر نامه وان دارم چطوری باید ارسال کنم
پاسخ:
سلام
ممنونم دوست عزیز
لطفا به آدرس زیر ایمیل بفرمائید
daramad1393@yahoo.com
با سلام و شرمنده از اینکه مجدد مزاحمتون میشم
می خواستم ببینم برای خرید عمده پوشاک زنانه البته در حدود 2 میلیون می تونیم از وان تهیه کنیم
ممنون از لطفتون
پاسخ:
سلام
وان به اون صورت مرکز خرید عمده پوشاک نیست
البته دو میلیون تومان خرید برای مصرف شخصی ممکنه باشه ولی خرید عمده محسوب نمیشه
با سلام و تشکر از وبلاگ خوبتون و اینکه لطف میکنین و جواب میدین میخواستم ببینم از ایران میشه خرید اینترنتی کرد
ممنون
پاسخ:
سلام
معمولا خیر
چون خرید اینترنتی نیاز به ویزا یا مستر کارت داره که در ایران موجود نیست
آقا رضا ممنون
واقعا دستتون درد نکنه بابت وقتی که واسه جواب دادن به سوالات میذارید
بودن اشخاصی مثل شما باعث دلگرمی ماست
۱۲ دی ۹۳ ، ۱۲:۵۷ محمد رضا
با سلام قسمت هفتم و آخر سفرنامه ارسال شد.
پاسخ:
ممنونم
سلام
دوستان لطفا سفرنامه استانبول هم بذارین
آقا رضا لطفا توضیحات مختصری هم راجع به استانبول بدید
بهترین زمان سفر به استانبول در بهار و تابستان کی هست منظورم واسه خرید هست فستیوال استانبول از کی شروع میشه و کی تموم میشه
هتل خوب توی منطقه تقسیم
از تقسیم چطور میشه به مرکز خرید جواهر رفت لطفا طرز رفتن با حمل و نقل عمومی مثلا مترو یا تراموای یا اتوبوس رو توضیح بدید
لطفا در مورد outlet ها هم یه کم توضیح بدید همه که میرن آوت لت الیویوم رو پیشنهاد میدن غیر از اون شما کدوم ها رو پیشنهاد میدید که ارزش رفتن رو داشته باشه
از تقسیم چطوری میشه به مرکز خرید فوروم رفت میگن نمایندگی IKEA و آکواریوم هم اونجا هست بامترو یا تراموای یا اتوبوس
از فرودگاه چطوری میشه به منطقه تقسیم رفت
پاسخ:
سلام
زمان خرید مناسب در استانبول ، در زمان برگزاری فستیوال خرید است که زمان دقیق آن از 18 مارس الی 26 آوریل هست .
در مورد مرکز خرید جواهر : این آدرس وبسایتشه www.istanbulcevahir.com
آدرس خودش هم در استانبول خیابان شیشلی - جاده بویوک دره هست .  و شما از میدان تقسیم به راحتی میتوانید با اتوبوس بروید .
تو استانبول زیاد از این مراکز خرید هست مثل اولیویوم olivium – ایر پورت – مترو سیتی – آرمونی پارک – اپتیموم optimum اینم یه لینک توپ در مورد مراکز خرید و بازار های استانبول
از فرودگاه (البته فرود گاه آتاتورک نه صبیحا) سوار مترو بشین و آکسارای پیاده بشین. بلافاصله از آکسارای (درست بغل مسجد والده سلطان) سوار دولموش بسین مستقیم خطی برای میدان تقسیم (اول جاده استقلال) . هزینه مجموعا کمتر از 5 لیره میشه اما اگر همین مسیر رو تاکسی ببره حتما بالای 40 لیره از شما خواهد ستاند !
ممنون از بابت پاسختون و وبلاگ خوبتون
مرسی
بابت سفرنامه هم دستتون درد نکنه خیلی دقیق توضیح داده بودید مفید و به درد بخور
با سلام من تعداد خیلی کمی شلوار جین مارک آرمانی از ترکیه با خودم اوردم می خواستم بدونم در مورد فروش شلوارها می تونین کمکی به بنده بکنین ممنون میشم در ضمن بنده دانشجو هستم و این کار رو می خواهم ادامه بدم تا هم خرج تحصیلم رو دربیارم و هم کار رو یاد بگیرم
پاسخ:
سلام
متاسفانه من در مورد فروش پوشاک در ایران آشنایی ندارم. معمولا بازار یابی رو باید قبل از تهیه جنس انجام میدادید چون فروشندگان این لباسها خودشون یه توک پا میرن و از اونجا میارن مگر اینکه به دوست و آشنا و فک و فامیل بفروشید
با سلام ، خدمت آقای / خانم ناشناس عرض کنم که من تا یادم میاد تو مرکز خرید پریهان شهربازی ندیدم. اما تو مرکز خرید turkuaz زیرزمینش شهربازی داشت.
آدرس پیتزا دومینوس هم آخرای خیابون کاظم کارا بکیر (البته سمت مخالف میگروس) سمته راسته. روبروش هم یه درمانگاه دندانپزشکی بود.
تو turkuaz مارک معروف adel وفکر کنم پیر گاردین بود. چون فروشگاه هاش زنجیره ای نیست حسابی باید چونه بزنید. ما تا نصف قیمت هم تونستیم لباس بخریم.
جهت اطلاع هم بگم که به مرکزهای خرید بزرگ تو ترکیه AVM میگن : Alis Veris Merkezi یعنی مرکز خرید و فروش.
منظورم اینه که دیر به دیر مطلب توش اضافه میشه.البته میدونم تقصیر شما نیست و باید دوستانی که رفتن زحمتشو بکشن و برای شما بفرستن.
پاسخ:
خواهش من هم از دوستانی که میرن و برمیگردن همینه منتها برخی از دوستان بعد از برگشتن دیگه ما و بقیه دوستان رو فراموش میکنن
دورد
چرا سفر نامه دیر دیر میاد
پاسخ:
سلام
کی فرستادید؟
سلام
با اجازه آقا رضا می خواستم چند تا سوال از آقای محمد رضا بپرسم
مرکز خرید پریهان شهر بازی هم واسه بچه ها داره وکدوم برندها شعبه دارن
آدرس پیتزا دومینوس
توی مرکز خرید Turkuaz کدوم برندها شعبه دارن
آقا رضا ممنون از راهنماییتون، من قبلا هم دیده بودم که شما اسم دریاچه ورودی شهر رو ایلک گلی گفته بودین اما تو نقشه خوندم که اسمش Ercek gulu هست و کنار قصبه Ercek قرار گرفته. باز تجربه شما واسه ما اولویت داره. ممنون
با اجازه آقا رضا خواستم به این آزاده بگم ( حالا نمی دونم آقاست، پسره ، خانمه یا دختر ) بگم که اسم این تاپیک روشه "سفرنامه "و همه خاطرات سفر با جزئییاتش توی سفرنامه نوشته میشه و اگر علاقه ای به سفرنامه هم ندارن می توانن فقط تاپیک ها رو بخونن یا خودشون تشریف ببرن مسافرت و تجربه کسب کنن.
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
این دیگه چه جور سفر نامه ایه؟؟؟؟؟
این سفر نامه هست یا دفتر خاطرات کودکان مسافران؟
مسلما کسی که میاد تو این وبلاگ به دنبال اطلاعاتی در مورد سفر هست و برای همین هم وقت میذاره و سفرنامه میخونه و مسلما بقیه خواننده ها هم با من همعقیده هستن و کوچکترین علاقه ای به این که اینا (پسری !!) رو روزی چند بار پوشکش میکنن یا مثلا پرهام جان !!! تو مسیر تبریز به وان چند بار ****** ندارن .
دست نویسندگان سفر نامه درد نکنه اما باید یاد آور بشم که بچه های اینها برای خودشون اینقدر عزیزن و ما هم از این بچه ها داریم و انتظار نداریم کل دنیا قربون صدقه شون برن
بهتره خاطرات خودشون رو با فرزندانشون برای خودشون نگه دارن و چیزی بنویسن که به درد مسافرین بخوره . نمیدونم شاید هم بار اوله که بعد از ده سال *** *** *** . بقول اون ضرب المثل ترکی ***** ***** *** ***** ***** **** ******** ********
سلام خدمت آقا رضا، همون طوریکه قول داده بودم تا سفرنامه خودمون رو بنویسم. 2 قسمت از اون آماده هست که عصر میخوام بفرستم. لطفا بگید که چه جوری براتون بفرستم. فایل ورد رو براتون می فرستم. قسمت های بقیه رو هم داریم می نویسیم که در اسرع وقت اونا رو هم می فرستم. با تشکر
پاسخ:
سلام
لطفا فایل رو به آدرس زیر ایمیل بفرمائید . ممنونم

daramad1393@yahoo.com
با سلام و تشکر از راهنمایی های جامع وبلاگ تون خواستم بگم ما با راهنمایی شما ( البته با کمی تغییرات جزئی در برنامه ) از پنج شنبه صبح تا شنبه ظهر ( 20 الی 21 آذر ) در وان بودیم. از دیدگاه یک خانواده سه نفره که یه بچه 11 ماهه نیز داشته باشند، مسافرت وان آن هم در آذر ماه و آب و هوای سرد مسافرت کمی با خاطرات توی وبلاگ متفاوت و سخت تر بود که می خوام در اولین فرصت، سفرنامه خودمون رو نوشته و به وبلاگ شما ارسال کنم، که خانواده های بچه دار با واقعیت هایی نیز که مواجه خواهند شد، آشنا شوند.
البته جای گفتن داره که مسافرتی زیبا و همراه با خرید فراوان و با آب و هوایی برفی - بارانی بود ..........
پاسخ:
سلام
بیصبرانه منتظریم .....
ممنونمممم
(پوزش میطلبم)جهت اصلاح جمله بالا پانتومیم درسته نه پانتومین (pantomime)
ببخشید در جواب خانوم آزاده این رو جا انداختم
امنیت واسه توریست ها کاملا در شهر بالاست و حتی زمان درگیری های ماه گذشته کسی از مسافرین آسیب ندید ولی همیشه جانب احتیاط رو نگه دارید و با برنامه کامل سفر کنید و برای مواقع خواص پیشبینی هایی داشته باشید مخصوصا چون بچه همراهتون هست . من خودم و همسرم اگه بچه نداشتیم وسط درگیری ها هم میرفتیم و لذت میبردیم ولی با بچه داستان متفاوته . البته همیشه یه خورده هیجان هم لازمه....
در خصوص زبان هم باید بگم بهتره همزبان خودشون باشی وگرنه اکثریت انگلیسی بیلمیرن... بهتره در صورت ندونستن ترکی همون فارسی حرف بزنید و پانتومین چیزی رو که میخواین بازی کنید ... همیشه و در همه کشور ها body language جواب میده ...
قبل از ادامه داستان سفر و با اجازه از آقا رضا که مالک این وبلاگ هستن در جواب خانوم آزاده باید عرض کنم که همونطور که بارها در این وبلاگ اومده هزینه سفر کاملا بستگی به خودتون داره بطور خلاصه :
اگه ماشینتون رو کاپتاژ نکردین بهتره ماشین رو توی خوی و در پارکینگ سرپوشیده بزارین و تا مرز یا وان رو از ترمینال خوی برید چون جاده تا مرز باریک و پر پیچ و خمه و در فصل های سرد در مناطقی این جاده یخ میزنه که بسیار خطرناکه و از لحاظ امنیت موقع تاریک شدن هوا قابل تردد نیست(بدلیل خلوت بودن نا امنه).
هزینه خوی تا وان نفری 45 تا 50 هزارتومان و اگه بعد مرز با ونهای ترک برید وان نفری 20 لیر که حتما لیر همراهتون باشه به همین میزان
هزینه هتل برای اتاق 2 تخته از شبی 70 - 80 لیر هست تا 300 لیر که بستگی به وجود مسافر داره.
هزینه خورد و خوراک بغیر از صبحانه که با هتله از 3 لیر تا 60 لیر برای هر نفر بسته به نوع انتخوابتون و اشتهاتون . میان وعده مثل شیرینی و شکلات و چیپس و پفکم با قیمت کمتر و کیفیت بهترم یافت میشه نگران نباشد.(قیمت غذاهایی که خوردم رو تو خاطرات سفر میگم)
دیگه میمونه خرید البسه که هرچی کرمه خودتون یا آقاتونه و به نظر من اگه زیاد اهل سفر خارج هستید که هیچ، به قدر نیاز ولی اگه زیاد نمیرید واسه چند سالتون لباس بیارید. همه چیز واسه خرید شخصی عالیه.
بقیه هزینه ها هم مثل بازدید از اماکن و هزینه تردد داخلی هست که باز خیلی نمیشه ... اگه برای خرید میرید وان سعی کنید هتلتون مرکز شهر توی یکی از همون خیا بون ها کاظم کارابکیر یا جمهوریت باشه و اگه استراحت، کنار دریاچه...
هزینه برگشتنم به همون منوال رفتن حالا خودتون بشینین حساب کنین ...



پاسخ:
سلام
مرسی علی آقا
مالک این وبلاگ شما و سایر عزیزان بازدید کننده هستید و من در حقیقت مجری وبلاگم
تمام مواردی که اشاره کردین عالیه فقط در مورد نا امن بودن جاده مرز رازی من تا بحال به موردی بر نخوردم (خیلی وقتها نصف شب رفتم که تو صف گمرک اول باشم)
سلام خسته نباشید.
ما اگه بخوایم روزی دو یا سه بار هم از مرز خارج بشیم و دو باره برگردیم داخل کشور هر دفعه باید 28تومن پرداخت کنیم
پاسخ:
بله
علی آقا لطفا میشه بگید کل هزینه اتون چقدر شد و واقعا امن هست جاده اش ماهم بچه همراهمون هست یه خورده تردید داریم که بریم یا نه ممنون از سفرنامه خووبتون ضمنان با چه زبانی باهاشون صحبت کردید که تونستید تخفیف بگیرید؟؟
خیلی عالی نوشتین علی آقا لطفا ادامه بدین مامنتظریممم
۲۸ آبان ۹۳ ، ۱۶:۲۵ آرش (خوزستان)
با سلام خدمت آقا رضا و آقای علی .اک
سفر نامه تون رو خوندم و باور کنید این حس رو داشتم که خودم به اونجا سفر کردم انشالله توفیق داشته باشید همیشه به سلامتی همراه خانواده در سفر باشید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">